خلاصه: داستان از بین تمام بیرحمیهایی که زمانه روا داشت، بیرون کشیده و نوشته شد. بین رانده شدن و درماندگی از بیپناهی، دستی دستم را گرفت که اوایل، از آن نفرت داشتم! زمان گذشت و چرخ گردون آنقدر چرخید که در عشق تو سرگیجه بگیرم و…
چی” بلند و کشیدهام، نگاه جدی شدهاش را به طرف من میچرخاند. اخمهایش جوری در هم گره خوردهاند، که انگار او سادهترین حرف ممکن را زده و من به بیادبانهترین حالت جوابش را دادهام.
– نیاز داری دوباره تکرار کنم؟
خستهام. از سایهی سیاهی که از وقتی یادم میآید، برسر زندگیام افتاده و من تمام این چند سال جان کنده بودم تا راهی برای رهایی از آن پیدا کنم. موهای دوباره سر خورده در صورتم را با بخشی از شال پشت گوشم میفرستم. صدایم لرزش محسوسی گرفته که عصبیام میکند.
– منظورم این بود که دارید شوخی میکنید؟ من باید برم خونه.
به بزرگراه رسیده ایم و مثل همه غرق شدهایم در دریای بیرحمِ این شهر درندشت؛ شهری که محبت و انسانیت زیر فشارموجهای پرخروشش محکوم به نیستی است. خونسرد و بیرحمانه میگوید:
– اولا که من با تو شوخی ندارم. دوما رو هم یکبار گفتم. دوباره و برای آخرین بار میگم. همایون گفته نباید بری خونه.
دلم میخواهد تا جایی که از تارهای صوتیام برمیآید، برسرش فریاد بکشم. ولی درد این است که همایون را بیشتر از این حرفها میشناسم و و کارهایی که از او برمیآید را از برم.
– چرا؟
با همان خونسردی میگوید:
– چراشو بعدا از خودش بپرس.
نفس عمیقی با حرص میگیرم.
– مسئله اینه که از صبح جواب تلفنشو نمیده. الان هم که از راه دور برام نسخه پیچیده. من به گفتهی همایون کاری ندارم خسرو خان، شما رو واسطه کرده، خودتون هم بیزحمت بهش بگید. قرار نیست دوباره برگردم توی اون خونه . فقط کیف مدارک و چمدونم رو بر میدارم و میرم.
به عمد او را واسطهی پیغامم به همایون قرار میدهم، تا لجش را در بیاورم. همین هم میشود. صورتش به طرز غیرقابل باوری در لحظه برزخی شده. در دل به این حالش دهنکجی میکنم.
شک ندارم، منفعتی که به او میرسد اگر از همایون بیشتر نباشد، کمتر هم نیست.
نگاهم که میکند، روی لبهایش طرح ماتی از یک پوزخند نقش خورده.
لیلا خانم گل خوبی.
عزیزم رمانت فوق العاده بود و خیلی ازش خوشم اومده، خلاصه خوب و به جایی داشته و هر خواننده ایی رو به خودش جذب می کرد.
امیدوارم قلمت پایدار باشه
لیلا جان، رمان اسم خیلی جالبی داشت و کاملا با ژانر رمان مچ بود👍😍
علاوه بر اون، توی رمان اکثر نکات رعایت شده بود و از اون یک اثر زیبا ساخته بود
قلمت ماندگار
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
لیلا خانم گل خوبی.
عزیزم رمانت فوق العاده بود و خیلی ازش خوشم اومده، خلاصه خوب و به جایی داشته و هر خواننده ایی رو به خودش جذب می کرد.
امیدوارم قلمت پایدار باشه
لیلا جان، رمان اسم خیلی جالبی داشت و کاملا با ژانر رمان مچ بود👍😍
علاوه بر اون، توی رمان اکثر نکات رعایت شده بود و از اون یک اثر زیبا ساخته بود
قلمت ماندگار