ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود رمان دست هایم حافظه دارند,دانلود رمان دست هایم حافظه دارندpdf,دست هایم حافظه دارند
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

4.5/5 - (131 امتیاز)

دانلود رمان دست هایم حافظه دارند

نویسنده: رهایش

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات: ۸۶۹

خلاصه:

کنعان درگیر در مشکلات خانوادگی و مالی، اسیر گذشته و خاطره ی زخمی که به روحش آسیب رسونده، در اوج مشکلات هجوم آورده به زندگی حالش، فرصتی برای گریز از موقعیت خسته کننده ی زندگیش پیدا می کنه.
اما هر فرصتی فرصت مناسب نیست و هر راه گریزی، راه گریز یا شاید هم…
این رمان داستان زندگی سه پسره، سه برادر که زندگیشون به وجود هم گره خورده و البته شخص آشنای غریبی که منبع اصلی مشکلات این سه برادره.

بخشی از داستان:

می دونستم از سر اجبار راضی شده برم شرکتشون . می دونستم از این مطیع بودن من معذبه و غرورش جریحه
دار می شه وقتی بله چشم گفتن هاي منو جلوي مدیر و رئیس ببینه! واسه همین هم بود که بی خیال کار
کردن تو شرکتشون شده بودم . دلم نمی خواست بیشتر از اینی که از بی سر و زبون بودن من حرص می خورد
حرص بخوره .
جانم عزیز؟ : خوبی پسرم؟
خوبم ممنون . طوري شده عزیز؟ : نه مادر . زنگ زدم بگم واسه ناهار فردا می تونین بیاین پیش من؟ تو و کسرا؟ با کبریا که
صحبت می کردم می
گفت پیش عبدالله می مونه .
یه خرده ساکت موندم . کم پیش می یومد عزیز واسه رفتن به خونه اش دعوتمون کنه . می گفت در خونه اش
به روي همه بازه و همه باید خودشون بیان و نیازي به دعوت نیست .
از اتاقک شیشه اي زل زدم به خط تولید پایین و پرسیدم : مطمئنین طوري نشده؟
آره مادر من! یعنی من یه روز نباید نوه هامو تو خونه ي خودم دعوت کنم؟ : آخه شما که …
٤۲
می خوام آش درست کنم که دوست داري . بیا یه خرده سرت هم هوا بخوره . چیه همش می مونی تو اون خونه؟ !
: چشم عزیز . به کسرا می گم اگه امتحان نداشته باشه با هم می یایم . منتها خودتونو به زحمت نندازین باشه؟
باشه قربونت برم . منتظرم ها . فقط اگه اون ورپریده فردا امتحان داشت ، بهم بگو که آشو واسه پس فردا درست کنم .
: باشه عزیز .
برو به کارت برس . : قربون شما . فعلاً خدافظ
خدا یارت پسرم . گوشیو گذاشتم تو جیبم و رفتم تو خط و با صداي بلند از رجبی اپراتور خط پرسیدم : مگه سفارش بیازمش ام دي
اف بود؟ !
نگاه گیج و گنگ رجبی نشست رو صورتم . براي اینکه صدامو از بین سر و صداهاي دستگاه ها بشنوه داد زدم :
بخوابون خطو تا برگردم !
راه افتادم سمت اتاقک و برگه ي سفارش ها رو برداشتم! تو این هیر و ویر فقط و فقط همین مونده بود که

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان رویا برای کامپیوتر و اندروید
  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=743
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • دانیال
    14 آگوست 2021 | 19:48

    سلام چجوری عضو سایتتون بشم بلد نیستم

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.