ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود رمان یار باش, رمان یار باش نودهشتیا, معرفی رمان عاشقانه یار باش,
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

5/5 - (1 امتیاز)

دانلود رمان یار باش برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان یار باش برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان یار باش برای کامپیوتر و اندروید

رمان غمگین
خلاصه: بچه‌ای درمیان گرگ‌هایی از جنس انسان، دختری در میان سایه‌هایی از جنس تکیه‌گاه، زنی از تبار مادرانگی‌های روزانه، آدمی بود که محکوم بودم یار باشم و شدم… .

پیشنهاد ما
رمان شمشیری از جنس انتقام/ نرگس نظریت کاربر انجمن نودهشتیا
 رمان سی و هشت روز | somayeh.m کاربر نودهشتیا نودهشتیا

برشی از رمان:
_آیا وکیلم؟
قرآن را آرام بستم و نگاهم را تا صورت شهیاد بالا آوردم. می‌توانست مرد که نه! پدر خوبی باشد؟
_بله.
بله‌ی آرامم پشت بندش صدای دست زدن و هلهله نداشت، صدای آهنگ کر کننده و بطری های عرق و رقص دختر و پسران و… سرم را آرام تکان دادم، وقت رفتن به قعر گذشته نبود. با نشستن دستی روی دستم، به خودم آمدم، دست چپم بین دستی مردانه گرفته شد و حلقه‌ای ظریف با ردیف نگین، انگشت حلقه‌ام را مزین کرد. به رسم زندگی، دست دراز کردم و حلقه‌ی مردانه‌ی روی میز را برداشتم. دست لرزانم را جلو بردم و چرا دستش اینگونه حرارت داشت؟
حلقه‌ی نقره را وارد انگشتش کردم که صدای صلوات بلند شد. اشکی که ناخواسته روی گونه‌ام چکید را با انگشت پاک کردم.
این مراسم شاید، خلوت… بی‌کس و ساده بود ولی خدا داشت!
_مبارکتون باشه.
شهیادی که از نگاه کردن به او خجالت می‌کشیدم، دفتربزرگ روی میز را برداشت و روی پاهایمان گذاشت. دفتر؟ اخم درهم کشیدم. مگر قرار صیغه نبود؟ پس این…
_چیزی شده دخترم؟
نگاهم را به رئیس دوختم، کاری بود که شده و خب، مهم نبود. خودکار را برداشتم و برای بار دوم در زندگی ام، امضا زدم.  بعد از رفتن عاقد، رئیس بلند شد، مقابلمان ایستاد.
_می‌دونم که هدف ما از این ازدواج، بچه بود ولی…کاش می‌تونستید خودتون رو از چشم من ببینید، حالا یک گوشه از قلبم، آرزوش اینه که این تصویر روبه‌روم، تا آینده باشه.
این را گفت و اشاره‌ای به جعبه‌ی در دستم کرد.
_بازش کن دخترم.
انگشتانم روی قفل جعبه‌ی مخمل لغزید و آن را گشود، نفسم بند آمد.
_فیلم شهرزاد رو یادتونه؟ وقتی تاراج فیلم رو دید، دلم خیلی گردنبند مرغ آمین خواست و من…
لبخندش عمیق تر شد.
_دادم یکی از بهترین جواهرسازا براش درست کنه فقط…هیچ وقت نتونست اون رو گردنش بندازو حالا این مال توئه باده.

پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان ناخواسته هایی به رنگ اجبار برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان چال گونه

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان تب تند پیراهنت برای کامپیوتر و اندروید
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: یار باش
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: نیاز.شین
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=1083
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.