دانلود رمان به انتظار باورت به صورت پی دی اف
دانلود رمان به انتظار باورت به صورت پی دی اف
نام رمان: به انتظار باورت
نام نویسنده: م.م.ر
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه: ۳۴۵
دانلود رمان به انتظار باورت به قلم م.م.ر دانلود با لینک مستقیم
خالصه:
داستان در مورد زندگی دختر ی از خانواده ی مرفه به نام
رویاست که در مسیر زندگی دو برادر به نام های حامد و حمید
قرار میگیرد.احساسات ضد و نقیض رویا و دوران جهل جوان ی در
سراش یبی روزگار گرفتارش م ی کند اما با گذشت زمان و در طی
اتفاقاتی با کسب تجربه به پختگی شخص یتی و رفتاری میرسد
.حال باید د ید ا ین تحوالت با چه مشقتهایی همراه است. …
۱۵فروردین ۱۳۷۵ روز عروسی دختر دایی ام سمی را در تاریخ
زندگی من همیشه به عنوان پل ی برای تحولی بزرگ ماندگار
است.
پیشنهاد نودهشتیا:
دانلود رمان عاشقانه بازیچه ی شیرین به قلم م.م.ر
دانلود رمان اجتماعی عاشقانه خطوط موازی به قلم F.M
بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود:
با تعجب کنار سمیرا جای گرفتم و موضوع ی که ذهنم را درگیر
کرده بود به زبان آوردم:
– مادرش زن مهربون و خوبی به نظر میرسه. حاال چرا با عموشون
اومدند. باباشون چیشده؟
– باباش فوت کرده. چندین سال. بعد عموهه مادرشونو میگی ره.
بعدا مفصل برات میگم.
همانطور که گی ج و مبهوت آن خانواده و قصه شون بودم سم یرا
اصرار کرد که به تنهایی روی صندلی عروس بنشینم و بعد از
کلی ور رفتن با سروکله ی من از عکاس خواست عکسی تکی ازم
بگیرد. من هم بعد از کلی خند یدن ژست خاص ی گرفته و امر او را
اطاعت کردم.
بعد از تمام شدن مراسم عقد عروس و داماد وارد سالن شده و
جشن عروسی برپا شد. به تعداد مهمان ها اضافه شده و حضار شروع به شادمانی و پایکوبی کردند. در تمام طول مراسم نظرم به
سمت حامد جلب بود که مغرور و باوقار گوشه ای از سالن روی
صندلی نشسته و تنها نظاره گر اطرافیان بود. در چشمان او هم
غمی پنهان نهفته بود و صورت مردانه اش را غمگین نشان میداد
. خیلی مشتاق بودم که قصه ی این پسر خاله ی بی نظیر را هر
چه زودتر بشنوم. مجلس به ساعت های پایانیش میرسید که
داماد از میکروفن ارکستر استفاده کرد و بعد از تشکر از حاضرین
مجلس گفت:
– حاال از پسر خاله ی عزیزم حامد جان درخواست میکنم برای
کادوی عروسی بنده برامون پی انو بنوازه .
حامد با تعجب تکانی خورد و به سمت او خیره شد. نادر همچنان
با لبخند منتظر پاسخ مثبتش بود. به آرامی از جا بلند شد و به
سمت پیانو رفت. روی صندل ی آن نشست و شروع به نواختن
آهنگی مالیم و زیبا کرد. همگی حضار مدهوش نوازنده و آهنگش
بودند و او خود گویی از این عالم کنده شده و در دنیای دیگر ی سیر میکرد با استعداد عجیب و بینظیری پیانو می نواخت. بعد از
طی لحظه ای با تمام شدن آهنگ از جا بلند شد و همگی شروع
به تشویقش کردند. حامد مجدد به سمت داماد رفت او را در
آغوش گرفت و بوسید و به عروس هم تبریک دوباره گفت.
ناگهان چشمان سیاه و درشتش به روی صورت مات زده و حیران
من ثابت ماند و بار دیگر مرا برانداز کرد. سپس به آرامی به سمت
صندلی اش رفته و دور شد. از طرز نواختن پیانو دلم ریش شده و
حس گریه بهم دست داد چون بی اندازه غمگ ین نواخت. دوست
داشتم به حس درونی این پسرک جذاب پی برده و علت غ مش را
بفهمم .
[…] […]