دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

4.2/5 - (46 امتیاز)

دانلود رمان او شاهد بود برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان او شاهد بود برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان او شاهد بود برای کامپیوتر و اندروید

رمان ترسناک

خلاصه:دوست داشتنت از جایی شروع شد که خودم رو بخاطرت تغییر دادم

پیشنهاد ما

رمان پادشاه جاده‌ها | زهرا رمضانی کاربر انجمن نودهشتیا

رمان پالیز اقبال |Madi کاربر انجمن نود هشتیا

برشی از متن رمان

مامان خندید.
– طلعت هم میاد! شما بفرمایید تو!
مردم و جون دادم و صدای ناله‌هام بین صدای احوالپرسی‌هاشون خفه شد! سر خوردم و روی زمین نشستم. اشک‌هام بدون هیچ اجازه‌ای گونه‌هام رو خیس کردن!
“عروس خوشگلم” گفتن مادر جاوید، مدام تو ذهنم تکرار میشد و مثل پتک توی سرم کوبیده میشد! می‌دونستم بالآخره این اتفاق میفته و من برای آزادی همیشگی آقاجان و حفظ خانواده‌ای که شاید همیشه یه موجود اضافی براشون بودم، مجبورم زن جاوید بشم! اما دلم نمی‌خواست به این زودی از خونه‌ی پدریم دور بشم، شاید هم ازدواج با جاوید رو نابودی و سیاهی آرزوهام می‌دونستم! ترس نابجایی هم نبود! زن جاوید شدن برای من مساوی بود با کشیدن خط قرمز دور اهداف و آرزوهایی که برای آینده‌م داشتم! آرزوهایی که می‌خواستن من وکیل بشم، نه زنی مثل مادرم که زندگیش تو پخت‌و‌پز، شست‌وشو و چاق کردن قلیان آقاجان خلاصه شده بود!
با باز شدن در، سرم رو بلند کردم و نگاه خیسم رو به مامان که با هیجان تو چارچوب در ایستاده بود، دوختم.
– وا چرا اینجا نشستی زانوی غم بغل کردی دختر؟! پاشو پاشو، یه دست لباس خوب تنت کن، شبیه آدمیزاد بشی!
و به سمت صندوقچه رفت.
– جاوید خان اینطوری ببینتت پشیمون میشه!
با صدای گرفته‌ای پرسیدم: از چی؟!
مامان همونطور که با لباس‌های تو صندوقچه سرگرم بود، گفت: خب معلومه ازدواج باهات! بنده خدا می‌خواد زن بگیره، تو باید از الآن به خودت برسی، خدایی نکرده پشیمون نشه!
خیلی وقت بود که از حاضرجوابی، سرزنده بودن و کارهای جاوید فهمیده بودم اصلاً مریض نیست؛ اما تو اون لحظه در مقابل ذوق و خوشحالی مادرم از قرارداد فروش دخترش، حاضر بودم برای نجات خودم، هرچند که شکستم حتمی بود، به هر ریسمانی چنگ بزنم!
– مگه قرار نبود من فقط بهش نزدیک بشم تا وقتی که وقتش برسه و بمیره؟! پس این قرارمدار عقد و عروسی چیه دیگه؟
– زبونت رو گاز بگیر دختر!
و چارقد حریر با چادر سفید رو از صندوقچه بیرون کشید و به سمتم اومد.
– به جای این حرف‌ها، پاشو دستی به سر و روت بکش! زود بیا بیرون، زشته بیش‌تر از این منتظر بمونن!

پیشنهاد نودهشتیا

دانلود رمان آغوش کاکتوس برای کامپیوتر و اندروید

دانلود داستان مرآت سحر برای کامپیوتر و اندروید

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان امید به صورت pdf از taktom
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: او شاهد بود
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: نازیلا.ع
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=1372
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • Saharam
    13 فوریه 2022 | 18:05

    آخه یک رمان چقدر میتونه خفن باشه؟🥺🥺 اینو یکی به من بگه…
    مرسی که انقدر خوبی😭🌺

  • میم
    22 فوریه 2022 | 05:36

    نازیلا جون من یکی ک همیشه عادت دارم برای خوندن رمان اول اسم و به خصوص خلاصه رمان رو بخونم او شاهد بود اسم خوبی هست و به قولا به رمانت ک عاشقانه و جدایی و دلتنگی داره همخونی داره، ولی یکم خلاصه رمانت کوتاه بود

  • Paradise
    14 مارس 2022 | 12:15

    این رمان یکی از بهترین رمان‌ها عاشقانه ای بود که خونده بودم. واقعا حرف نداشت. من که از خوندنش لذت بردم. قلمت ماندگارنازیلا جان

  • ساتی
    18 مارس 2022 | 06:59

    رمانتون اسم جالبی داشت و جلدش هم خیلی خوشگل بود😂😶😍 نازیلا جون،واقعا رمانت خیلی خوب بود و عالی نوشته شده بود بهترین ها رو برات آرزو میکنم جانم

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.