همه چیز بوی خون به خود گرفته بود. عطر گندیدهی قتل پس از سالها در مشام حوا بیدار شده و انگشت اتهام، سایهی عشق را خط میزد. همه چیز برایش گنگ بود، او دیوانه نبود؛ مطمئن بود که حقیقت را تنها خود میداند و بر او انگ دیوانگی چسباندهاند! میخواستند او را مجنون جلوه دهند تا از گناه خود بکاهند، اما چه کسی میدانست واقعیت چیست؟
سخن نویسنده: اگر از پایان غیر منتظره رمان شوکه شدید، حتما برای بار دوم رمان رو مطالعه تا ابهاماتتون رفع بشه.
دانلود فصل دوم رمان استیصال از نسترن اکبریان
***
بینگاه به من سمت پاتختی راه گرفت و قرص و لیوان آب را آنجا گذاشت. نمیدانم کرمم گرفته بود یا به عمد آنطور سخن میگفتم اما قبل از آنکه پشتش را به من کند و از اتاق خارج شود، فاصله چند قدمیمان را پر کردم و درحالی که یک قدمیاش ایستاده بودم، لب زدم:
– چطور شدم؟ بد شده؟
سرش را بلند کرد و مستقیما به چشمانم دوخت. کمر خم شدهاش را صاف کرد و بیآنکه چشمهایش را از چشمانم بدزدد، نیمقدم باقی مانده را جلو آمد. بیاختیار از فاصله کم میانمان قلبم ضربان گرفته بود اما منطق در سرم میکوبید که او مرا به عنوان خواهر کوچکترش میدید، پس برایش هیچ مشکلی ایجاب نمیکرد که راجع به ظاهرم نظر دهد.
– چشمات…
آب دهانم را قورت دادم و خیره به چشمانش منتظر ماندم جملهاش را کامل کند. آنقدر لحنش آرام بود که انگار از درون چاه بیرون میآمد:
– لبات…
منتظر ادامه جملهاش بودم که…
از مقابل پدری که از صدای ما روی مبل نیمخیز شده بود رد شدیم و با باز کردن محکم در اتاقم، مرا به داخل هل داد. با خودش چه فکری کرده بود که اینطور بیمهابا خواهر بزرگ ترش را با حرکات بیادبانه تحقر میکرد؟ اصلا با کدام رویی میتوانست در مقابل من این چنین بیپروا حاضر شود که بخواهد مرا هل دهد؟
خواستم به حرکتش واکنشی دهم که همانند اسبی افسار گسیخته به سمت کتابخانه کوچکی که در کنار اتاقم خاک میبرد هجوم برد و با پرت کردن ناگهانیاش، باعث شد از ترس جیغ کوتاهی بکشم. کتابها را دانه- دانه در دست گرفت و با پرت کردنشان بر تختم، با صدای بلندی فریاد کشید:
– کدومشونه هان؟ توی کدوم یکی از این کوفتیها این داستانهایی که سر هم میکنی نوشته شده؟
جلد کتابی که به نظر یک رمان جنایی می آمد را به ضرب پاره کرد و با پرت کردنش در صورتم، مجدد فریادش را بالا برد:
– توی این نوشته من خواهر نداشتت رو کشتم یا این یکی؟ دیوونه کردی حوا! خودت دیوونهای همه رو دیوونه کردی! اون بدبختها رو ببین؛ ببینشون! ببین چهطور دست و پاشون رو لرز انداختی!
اشارهاش به پدر و مادری بود که با ترس در آستانه اتاق حرکات دیوانهوار امیر را نگاه میکردند؛ شوخی بود، خواب بود یا رویا نمیدانم، اما هر چه که بود نمیتوانست حقیقت داشته باشد، چگونه میتوانست همه چیز را سر من خراب کند و کسی حرفی به او نزد؟
نمیدانستم چه کنم، چه بگویم، اصلا لازم بود حرفی بزنم و یا تنها باید به سناریوی مقابلم بیصدا نگاه میکردم؟ حقیقت نداشت، آنقدر هم نبود دیگر، در آن حد هم نمیتوانست وقیح باشد که در حضور پدر و مادرم مرا دیوانه بخواند و آنها… آنها آنقدر بیتفاوت نبودند که سکوت کنند! پاهایم لرز گرفته بود اما امیر قصد نداشت دست از بازی کردن آن سکانس کذایی بردارد! کمر بسته بود که امروز واقعا مرا دیوانه کند…
به مادر نگاه کردم بلکه او مانع شود و از خانه بیرونش کند اما با هجوم امیر به سمت میز آینه و بیرون کشیدن کشوی اول آن، لپتاپ کهنه سفید رنگم که به نظر سالهاست از آن استفاده نکردم را بیرون کشید و با ضرب به زمین انداختش. حرکاتش غیر قابل باور و در عین حال واقعی بود… در مغزم نمیگنجید، کلمهای برای توصیفش پیدا نمیکردم که او چگونه آنقدر پرو بود؟
قدری حرص آن لحظه در فکرم ریشه دوانده بود که خندهای تلخ لبهایم را به قهقهه زدن گشود و در همین حین دستهایم را با بیحالی و یکی در میان به هم کوبیدم تا مثلا بگویم اجرای مسخرهاش خوب بود!حال خود را نمیفهمیدم، اصلا بهتر بود اینطور بگویم که خودم را در آن لحظه حتی احساس نمیکردم. خندیدن بغض سختی بیخ گلویم کاشت و دستی که به دیگری میکوبیدم را به سمتش نشانه رفتم. درحالیکه از ضعف یک قدم به عقب رفته بودم با صدای بغضآلودی که به زور در میآمد گفتم:
– تو… تو نمیتونی من رو دیوونه کنی میفهمی؟ تو… تو میخوای من رو دیوونه کنی اما، اما خودت دیوونه شدی! خودت دیوونهای… من دیوونه نیستم، دیوونه نیستم…
آن اتاق، نگاههای امیر، کتابهایی که پاره کرده بود و سنگینتر از همه آنها نگاه ترسیده پدر و مادر داشت مرا دیوانه میکرد. همه چیز با زبان بیزبانی دست به دست هم داده بود تا مرا مجنون جلوه دهد اما… اما من که دیوانه نبودم! اما امیر که نمیتوانست با یک شوی ساختگی مرا دیوانه نشان دهد و خودش را از بار گناهانش آزاد کند.
شماره تماس نویسنده جهت خرید رمان استیصال ( جلد دوم رمان استیصال) : ۰۹۳۸۸۳۸۲۹۰۴
فوقالعاده بود نسترن جان! خسته نباشی.
منتظر باقی آثارت هستم.😍😍😍
فوق العاده ترینی⚘
خیلی عالیه یک ساله منتظر انتشارشم مرررسی از سایت خوبتون
واااای بی صبرانه منتظرم شروعش کنم شنیدم خیلی عالیه این رمان کاش مثل رمان بارش آفتاب خفن باشه
آبکی نویس،نیست این نویسنده👍🏾 خوندنش ارزش وقتی که گذاشتی رو داره.
همیشه خوش بدرخشی عزیزم
درود و سلام بر نویسنده عزیز واقعا رمان زیبایی نگاشته اید رمانی که هر صفحه ای از آن خواننده رو مجذوب خود کرده و ذهن او را ناخودآگاه به خواندن ادامه آن وا میدارد ..
بیصبرانه منتظر انتشار آثار جدیدی از شما هستم
سلام به نویسندهی خوشقلم
واقعا خداقوت داری، مثل همیشه گلکاشتی. اولش که خواستم شروع کنم یه حالت گیجی اومد توی ذهنم و وادارم کرد که حتما بخونمش، از همون خلاصه هم میشد فهمید که چقدر مبهم و جذابه و از نظر من چیزی که رمانرو متمایز میکنه ابهامیه که خوانندهرو مجبور به خوندن میکنه . دمتگرم موفق باشی
افراد زیادی هستند که دوست دارن داستانی شعری و یا حتی کتابی بنویسند اما از شروع کردن آن میترسند ولی شجاعت شما برای نگاشتن افکار تخیلات واحساساتتون قابل تقدیره رمانتون واقعا فوق العاده بود از خوندن و اینکه وقتم رو براش گذاشتم خوشحالم
درود
من برای اولین بار رمان خوندم، صادقانه بگم اصلا پشیمون نیستم بلکه خیلی خیلی کنجکاومرمان های دیگهتونرو هم بخونم، اینکه بخوام از سیر رمان بگم واقعا توصیفش سخته، کاملا ناب و عالی بود، اینکه زندگی حوارو خیلی تو سراشیبی انداخته بود قشنگش کرده بود،کلی لذت بردم از خوندنش
سلام و خسته نباشی به نویسنده خوش قلم اگر بخوام از رمان بگم و یه نظر حسابی راجبش بدم در بکار بردن کلمات کممیارم
رمانی فوقالعاده جذاب توی رمان خواننده هر لحظه استرس و هیجان یه اتفاق جدید رو داده و همین موضوع که حتی توی خلاصه هم بهش اشاره شده خواننده رو جذب میکنه
سلام به نویسنده ی خوش قلم که همین یه تکیه ی کوچیک از رمان که گذاشته شده باعث شد مجذوبش بشم و بخوام رمانو بخونم و اینکه چقدر نویسنده خوب تونسته ظالم ومظلومو به تصویر بکشه و حقیقتهای پیرامونمونو آشکار کنه دست مریزاد خانم اکبریان عزیز منتظر آثار دیگه ای از شما هستم
خستهنباشید
وااااااییییی عالیییی بود خانم اکبریان، اگر بخوام توصیفش کنم واقعااا سخته، از کجای رمان بگم؟! از خلاصهاش؟! محشر بود اینکه یه جوری تو پنج شش خط توصیف کرده بودی که همون پنج شش خط دل هر خوانندهایرو میبرد، چقدر دلم ریش شد برای حوا. الهی.
اما خدایی ایولداری مثل رمانهای قبلیت شیفتهاش شدم. قلمت مانا.
نوبسنده ی عزیز رمان استیصال جز اون رمانایی بود که در کمترین زمان ممکن تمومش کردم اونقدر جذاب بود که مجبورم کرد لحظه ای از خوندن دست نکشم اون قتلی که اتفاق افتاد و تمامی اتفاقات پس از اون همشون برام قابل لمس بود و این نشون میده چقدر نویسنده قلم پخته ای داره و چقدر خوب میتونه خواننده رو عضوی از محیط رمان خودش بکنه
نوشته ای بی بدیل قلمی زیبا ،شروعی ناب وخاص وپایانی پرمفهوم که نیاز به تجزیه وتحلیل داره و دنیایی که از واقعیتهای آمیخته با فانتزهای ذهن نویسنده منشا گرفته درود به نویسنده ی آینده دار خوشحالم که به کتاب شما اعتماد کرد وپا به دنیایی ذهنی شما گذاشتم و ممنونم که ذهن خلاقتونو با ما شریک شدین قلمهای زیبا ماندگارن و قلم شما هم ماندگار خواهد بود
نوشتن همچین رمانی از شما چیزی دور از انتظار نبود رمانی که هر لحظه ای از آن قابل لمس بوده و فرد خواننده رو غرق در خود کند واقعا دست به قلمتون قوی و قابل تقدیره
به امید موفقیت های هر چه بیشتر شما
وای خدا خیلی عالی بود عاشق شخصیت کیان شدم من😍 رمان تیر کی تموم میشه؟
با اختلاف بهترین رمانی بود که خوندم😢😢😢😢😍😍😘😘😘😘
منتظر رمانای بعدی هستم مخمور شبو بیشتر پارت بذارید لطفا
ای ول بانو اکبریان
نویسنده ای که تازه باهاش و با قلمش اشنا شدم خداوکیلی اون حسامه خیلی رو مخ بود مرتکه ی عوضی و… اون دختره حوا مظلوم دو عالم بود گاها می گفتم برم تو داستان بزنم فک عوضیا رو بیارم پایین حیف که نشد که بشه مرتکه ی مفنگی ولی آخرشو دوست داشتم کلا رمان آبکی نبود دست مریزاد
عاشقش شدم من کلی استرس کشیدم سر رمان اینقدر هیجان انگیز بود بعضی جاها واقعا ضربان قلبم بالا میرفت و نمیتونم ادامشو تصور کنم مرسی جدا😘😍
خداااااایا بلاخره رمان جدید نسترن اکبریان اومد😍عاشق قلم این نویسندم حرف نداره بخدا
این رمان حررررررررف نداره بهترین رملنی بود که تاحالا خوندمش ارزش خریدن داشت واقعا مرسی ازتون بهترین بود💕💕💕💖💗
طبیعی نبود که من رو حسام کراش بودم؟ بگید تنها نیستم😢بچم حسامم گناه داشت😭😍کیان رو میخواستم ولی حسامم میخواستم
یکی مثل کیان بدین من برم… این بشر چقدررررررر میتونه جذاب و خفن باشه یعتی؟ من عاشقش شدم چه برسه به حوا
تازه رمان رو شرکع به خوندن کردم واقعا میگم ادبیات نویسنده حرف نداره یه توصیفات و جمله هایی نوشته که احساس ادمو به بازی میگیره دست مریزاد خسته نباشی نویسنده توانمند!
بلاخره رمان نسترن عزیزم من این رمانو دنبال می کردم و می تونم بگم نسترن جان یکی از نویسنده های خوش قلم هستند منتظر بودم که این رمان منتشر بشه و تبریک میگم بهت دوست عزیزم بخاطر انتشار این رمان
شخصیت حوا شایدشخصیت بسیاری از زنان و دختران پیرامون باشه زنان و دخترانی که به هر دلیلی وارد داستان از پیش طراحی شده میشن و نویسنده از این مورد به خوبی ایده گرفته و نقشه ی رمانشو چیده خوندن این رمانو پیشنهاد می کنم چون قلم نویسنده شما رو با اجتماع بیشتر آشنا میکنه حداقل برا من که اینطور بوده
نسترن جون رمانت واقعا زیبا بود یه زیبایی و جذابیت خاص چیزی که حتی اگه نمیخواستی هم مجبورت میکرد ادامه بدی خلاصه رمانت خودش به تنهایی آدم رو مجذوب خودش میکنه خلاصه ای که از مظلومیت دختری به اسم حوا میگه در نخست با خوندن خلاصه رمانت ترغیب به خوندن خود رمانت شدم در واقع هر چقدر
بیشتر میخوندم بیشتر لذت میبردم و بیشتر کنجکاو میشدم که بدونم مابقی چی میشه
بی پرده بگم عالی بود
موفق باشی
شخصیت حوا شخصیت دخترا و زنایی هست که تو جامعه ی ما زندگی می کنن زنایی که درگیر دنیایی ناخواسته میشن دنیایی که ادمای حسام مانند درستشون کرده لمس و درک احساسات این شخصیت برام خیلی آسون بود واینم برمی گرده به قلم زیبای نویسنده ممنونم از نویسنده ی عزیز
مررسی از این نویسندهی فعال و عزیز
رمانهای ایشون اینقدر قشنگه که حرفی توش نیست، خانم اکبریان خیلی با تجربه است و اینقدر قلمش توی هر رمانی که مینویسه خوبه حرفی برای من باقی نمیمونه، خلاصه کلی خسته نباشی😉☺❤
رمانی زیبا و بینظیر رمانی که در اون هر لحظه انتظار یه اتفاق غیر منتظره رو داری همه چیزش به خوبی رعایت شده
خیلی کیف کردم از خوندنش ،در زمان خوندن بعضی جاها حس غم بعضی جا ها هم حس خوشی بهم دست میداد واقعا عالی بود ممنون از نویسنده گرامی
درود من ۱۵ سالمه و تا هنوز هیچ رمانی رو نخونده بودم میشه گفت استیصال اولین رمانی که خوندم اضافه کنم از وقتی که برا خوندنش گذاشتم به هیچ وجه پشیمون نیستم بلکه لذت بردم و چقدر غصه خوردم برای مظلومیت حوا
خودم طرفدار همیشه گیت شدم نویسنده جون
سلام نویسنده جان
تبریک میگم به این قلم فراتر از عالیت، تک به تک جملاتی که توی رمانت خوندم من رو شیفته خودش و قلم زیبات کرد رمانهای دیگه ات رو هم خوندم درست مثل قبلی ها از خواننده تمام و کمال فکر و ذهنش رو ربودی
ایول
هر چی بگم کم گفتم حالا هم نمیدونم چطوری باید توصیفش کنم رمانی که قشنگ همه به نوعی از جامعه خودمون بود مظلومیت یه خانم و ظلم یه مرد بر سر آون ،واقعاقلم قوی ای دارین خانم اکبریان
این درکتون از جامعه و به تحریر در آوردن اون واقعا تحسین بر انگیزه همیشه خوشحال و سرفراز باشین
من حسام و کیانو باهم میخوام:////////////
قلمت خوش درخشید مانند هر بار دیگر
سلام به نویسندهی عزیز!
من هر دفعه که رمامی رو از خانم نسترن اکبریان میخونم واقعا تحت تاثیر این قلم زیبا قرار میگیرم، در رمان همه چیز به خوبی پیش میره و خواننده اصلا خسته یا زده نمیشه از رمان، قلمت مانا عزیزم.
من این اولین بار بود که اسم این رمان به گوشم خورده بود و به خاطر اسم زیباش جذبش شده بودم، الان که اومدم تا خلاصهاش رو بخونم واقعا جذب رمان شدم که تا آخر ادامش بدم.
سلام به نوسیندهی بینظیر نودهشتیا!
قلمت مثل همیشه خوش درخشید، عالی و بینظیر.
انقدر رمان زیبا بود و که من توی یک روز نشستم و کامل خوندمش و واقعا میگم که زیباترین رمانی بود که تا الان خونده بودم.
خسته نباشی نوسینده جان.
این رمان واقعا زیباست، من عاشق رمانهایی با ژانر اجتماعی هستم و این رمان یکی از بهترینهاست توی این ژانر، واقعا از خوندنش پشیمون نشدم و به نطرم هیچکس نیست که از خوندن این رمان خوشقلم سیر بشه، خسته نباشی عزیزم، قلمت مانا!
من اولین باری بود که میخواستم رمان بخونم که دوستم این رمان رو معرفی کرد، و واقعا انتخاب خوبی برای شروع بود. انقدر جذب این رمان شدم که بلافاصله رمانهای دیگهای رو دانلود کردم تا بخونم و البته که اثرهای خانم نسترن توی اولویت من قرار داره.
من عاشق ژانر اجتماعی و عاشقانه در کنار هم هستم. برای اولین بار میخواستم رمانی از نسترن اکبریان بخونم و چشمم به این رمان افتاد، این رمان انقدر زیبا و خوشقلم بود که تعجب کردم چطور تا الان چشمم به آثار خانم نسترن نیوفتاده، واقعا یکی از بهترینهایی بود که خونده بودم.
این رمان فوقالعاده زیبا بود. من با هر خط از رمان که جلو میرفتم بیشتر از قبل عاشق این رمان میشدم. واقعا انقدر ژانر عاشقانه و اجتماعی رو کنار یکدیگر به نمایش گذاشته بودن که اصلا از خوندن این رمان شاهکار خسته نشدم.
قلمت مانا نویسنده جان!
سلام به نوسیندهی عزیز.
رمان استیصال محشره، فقط میتونم بگم زباترین و بهترین قلم رو داره.
دو بار پشت سر هم خوندمش و هر دو بار اتفاقات که توی رمان میوفتاد برام تازگی داشت و جذبش میشدم.
عالی بود این رمان. تبریک به نسترن خوش قلم!
همه چیز این رمان خواننده رو جذب میکنه. قلم نویسنده به قدری زیبا بود که هیچ حرفی باقی نمیمونه.
از همین خلاصه هم مشخصه که رمان چقدر زیباست و من با خوندن خلاصه جذب رمان شدم و اون رو دنبال کردم.
سلام به نسترن جان خوش قلم.
من تمام آثار نسترن اکبریان رو خوندم و واقعا این رمان رو بیشتر از همهی اونها دوست داشتم. قلم قلم نسترن جان توی این رمان خیلی خوب درخشید.
خسته نباشی خوش قلم.
از هر نظر که به این رمان نگاه کنی، رمانی عالی با قلم جذابی هست که اصلا خواننده رو خسته نمیکنه. یکی از بهترین رمانها بود. اتفاقاتی که در رمان میوفتاد همه به زیبایی و با مهارت کنار یکدیگر چیده شده بودن و همین باعث میشه که خواننده به کلی جذب رمان بشه.
رمان زیبایی بود از خوندنش واقعا لذت بردم خوندن راجب دختر مظلومی که شده بازیچه دست یه عده واقعا عالی بود مرسی از نویسنده عزیز بابت این اثر زیبا و محبوبش
خدا قوت امید وارم در همه عرصه های زندگی پیروز و موفق باشی
اتمام اثر جدیدت رو بهت تبریک میگم واقعا اثر زیبایست
رمانت خلاصه خیلی زیبا و جذابی داشت طوریکه خواننده با خوندنش شایق ادامه داستان میشه حد اقل داجب من که همین طوری بوده
قلمتم مثل همیشه عالی بود موفق و سر فراز باشین همیشه
سلام و درود
تا این جای رمان رو که خوندم بی نظیر بود خیلی حال کردم قلم قوی ای داری واقعا اما میخواستم بدونم ادامه اش رو کی میزارین خیلی هیجان دارم واسه اتمامش لطفن ادامه ش رو هم بزارین
چطوری میتونم خریداری کنم فایل کاملش رو ؟
لطفن اگه میشه یه راهنمایی بکنین
سلام اخر رمان ذکر شده چطوری بخرید
به نظر من این رمان یه زیبایی خاصی داشت طوریکه فرد خواننده رو ناخاصته جذب خوندن میکرد خیلی زیبا بود و باید بگم که تا به حال از خوندن هیچ متنی رمانی این گونه لذت نبرده بودم
خانم اکبریان واقعا این بارم مثل همیشه گل کاشتین دمتون گرم
به طور خلاصه و مفید بخوام بگم قلمت رو باید طلا گرفت! خیلی قشنگ مینویسی نویسندهی عزیز
عالی بود و ارزوی موفقیت در ادامهیراه رو واست دارم❤💛🤩
رمان خیلی عالی ای بود توی رمانت خیلی دلم برای حوای بیچاره سوخت واقعا مظلوم قرار گرفته بود مثل خیلی از زنان امروزی
قربون قلمت نویسنده
خیلی خیلی عالی و زیبا بود واقعا کیف کردم
دست مریزاد نسترن جون خیلی عالی نوشتی
درود چرا کامل نیست ؟
من الان میخوام ادامه ی رمانو بخرم اما واتساپو اینستا بالا نمیاد تو تلگرامم جوابمو نداده کسی باید چی کار کنم؟😭
واااقعا بنظرم درست نیست اخرش میگه فروشی خو اول رمان بنویس فروشی الان تو این نت قطعی من تو خماری ادامش موندم
ببخشید همه ی رمان های سایتتون و برای ادامه خوندن داستان بایدخریداری کرد یا فقط بعضی ها اینطوری هستند؟
فقط رمان های فروشی رو باید خریداری کرد
چرا نمیشه خرید😢
مشکلش چیه عزیزم؟
[…] رمان استیصال از نسترن اکبریان […]
[…] رمان استیصال […]
سلام .
متاسفانه علیرغم پرداخت هزینه فایل رمان استیصال واسم دانلود نشد!
ممنون میشم پیگیری کنین
سلام
چرا نوشتین رایگان ولی پولیه؟ شانس منه؟
سلام با نویسنده توی یکی از پیام رسان ها ارتباط بگیرید
۰۹۳۸۸۳۸۲۹۰۴
زدیم به صورت پی دی اف عزیزدل
۱۰ سال از اون اتفاق گذشته، بچه اش ۵ ساله هست، ۲ ساله از تیمارستان امده، چرا زمانهای با تم جور نمیاد؟
کامل بخونید رمان رو اگر همچنان متوجه نشدید بار دوم بخونید
سلام وققتون بخیر من هزینه رو برای داتلود پرداخت کردم مرداخت هم مدفق بود و هزینه کسر شد ولی در اخر ارور داد وقتی ک میخواستم ب سایت منتقل بشم میشه راهنمایی کنید؟
من بنا به تعریف دوستان رمان رو خریدم و خوندم ولی خب اونقدری ک دوستان تعریف کردن ازش برای من جذاب نبود همونطور ک استفاده نکردن از آرایه ها میتونه باعث زیبا نشدن داستان بشه استفاده ی بیش از حد هم میتونه دل مخاطبو بزنه تقریبا تو هر صفحه که میخوندم به جرات میتونم بگم نویسنده دو خط اتفاقاتو بیان میکرد و بقیه اش تعریفکردن یه تیکه از احساسات شخصیت اصلی بود دیگه به قدری زیاد میشد این تعریفا من یه سری جاها رو رد میکردم چون به نظرم تکراری می اومد مثلا نویسنده دو خط توضیح حوادثو میداد و شش خط درمورد اشک ریختن حرف میزد ؛)