خلاصه: سامیار پسری که بخاطر تهمتی ک به خواهرش زدن اون رو ول کرد و بعد از چند سال فهمید که همه چی دروغ بوده و دنبال خواهرش گشت تا بتونه حقیقت رو برای همه فاش کنه…
با تعجب نگاهی سامیار انداختم که در ماشین، سمت خودش رو باز کرد و سوار شد…
با فهمیدن اینکه من هنوز بیرون هستم و سوار نشدم سرش رو کمی خم کرد و شیشه سمت شاگرد رو پایین داد
_نمیای ایناز؟
با تموم شدن حرفش تعجبم بیشتر از قبل شد.
با دست هام اشاره ای به ماشین کردم و کل تعجبم رو توی لحنم ریختم
_با این ماشین اخه؟!
نیشخندی زد و سرش رو به سمت رو به روش برگردوند و بعد از چند ثانیه دوباره گفت
_بیا سوار شو برات توضیح میدم همه چی رو!
بیا دختر!
قانع نشده سری تکون دادم و سوار شدم. به محض اینکه در رو بستم ماشین رو به کار انداخت و تخته گاز رفت!
_اوی!
اروم… چته؟! نه که خیلی الحمدلله بروز هست توهم اینجوری گاز بده بمیریم راحت!
اروم خنده ای کرد و نیم نگاهی بهم انداخت
_میدونی… هنوز همون اخلاق هات رو داری!
دقیقا تک به تکشون! یکیش هم یه ذره فرق نکرده!
ساکت شده شونه ای بالا انداختم و ترجیح دادم که کمربندم رو ببندم!
_حالا چرا انقدر تند داری میری؟!
خیلی انگار مشتاقی واسه دیدن ریخت نحسشون!
دستش رو روی فرمون گذاشت و دنده ماشین رو عوض کرد و در همون حین گفت
_نه… باید یه جا دیگه بریم یکم گرفتار میشیم دارم سعی میکنم دیرنکنیم که همه چی لو بره؟
فهمیدی؟!
اهانی زیر لب گفتم و توی جام درست نشستم…
ولی نمیتونستم مانع دهنم بشم و بهش بگم انقدر ازش سوال نپرس خصوصا وقتی که میدونی چقدر کلافه است
_خب حالا چرا این ماشین؟!
بین اون همه فراری و لامبورگینی و بنز و BMW؛
گشتی این قراضه رو پیدا کردی!؟؟
نفسش رو با فشار بیرون داد…
_نه…
پیدا نکردم خودم خریدم!
بدون یه قرون پول اونا!
حالا فهمیدی چرا بین اون همه ماشین لوکس و زندگی لاکچری این زیر پامه؟!
با تموم شدن حرفش دهنم کامل بسته شد و حرفی برای گفتن باقی نموند…
سرم رو به سمت رو به روم برگردوندم…
و دوباره به زندگی که با ارتا داشتم درست میکردم فکر کردم!
رویای خیلی قشنگی بود، البته تا قبل اینکه بخوان گند بزنن توش!
_توچی؟!
از فکر بیرون اومدم…
_من چی؟!
انگار که بخواد سر صحبت رو برای دلجویی باز کنه گفت
_تو چی کار کردی تو این سال ها؟!
و دوباره سر زخم قدیمی چک کردم با همین حرف باز شد!
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
ناشناس جان با این که خلاصت کوتاه بوده اما خیلی جذاب بوده و خواننده خوشش میاد من یکی ک خیلی خوشم اومده،
اسم رمانت هم به رمانت میاد موفق باشی
رمان کلاس عاشقی رمان جالبیه و اصلا کلیشه نبود.
و یکی از بهترین ها تو این ژانر هست
قلمت مانا