دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

4.1/5 - (9 امتیاز)
https://98iiia.ir/?p=3080&preview=true

دانلود رمان هرگز

نام رمان: هرگز
نام نویسنده: ملیکا ملازاده
ژانر: جنایی، عاشقانه، مافیایی
تعداد صفحه: ۱۰۸۰

دانلود رمان جنایی هرگز از ملیکا ملازاده به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
تو به‌خاطر من از همه چیزت گذشتی! من هم به‌خاطر تو می‌تونستم کل دنیا رو به‌دست بیارم. اما دبه در آوردی، قرار بود بری دست‌شویی و برگردی؛ اما به‌جای برگشتت بیرون رفتن متورت رو از در خونه دیدم، تو دبه در آوردی و من هم دبه در آوردم.

پیشنهاد ما:

دانلود رمان غبار دل به صورت pdf از نسترن رضوانی (نلیا)

بخشی از کتاب:
کنار میدان نقش جهان ایستاده بودم و گیج به دور و بر نگاه می‌کردم. خیلی دوست داشتم یک سفر به اصفهان بیام؛ اما مدتی بود پول نداشتم. حالا برام فرصتش پیش اومده بود. دو ساعتی نمی‌گذشت از وقتی که مهران برادر دو قلوم بهم زنگ زده بود و گفته بود سرعتی کارم داره. برام بلیط اصفهان گرفته بود و من هم با استرس خودم رو رسوندم. با همه این‌ها خبری ازش نبود.
– مگه این‌جا قرار نذاشتیم؟
دور میدون رو گشتم؛ اما نبود. دست به گوشی‌ام بردم تا دوباره مثل اون ده‌باری که زنگ زدم و گوشی‌اش خاموش بود بهش زنگ بزنم که صدایی اومد:
– خانم!
به سمت صدا برگشتم. یک پسر نوجوون.
– بله!
– شما خانم ملوانی هستید؟
خوشحال از پیدا کردن یک نشونه کامل به سمتش برگشتم.
– بله، خودم هستم!
– آقا مهران گفته شما را به جایی ببرم.
لبخند روی لبم نشست و دلم آروم گرفت که سالمه.
– کجا؟
– یک خونه توی محله‌های سنتی شهر.
چه لهجه‌ی قشنگی داشت!
– با چی بریم؟
به کالسکه‌ای اشاره کرد. یک کالسکه خیلی قشنگ!
– بفرمایید!
دیگه کاملاً آروم شده بودم پس سمت کالسکه رفتم و سوار شدم. روی صندلی لیمویی رنگش دوتا کوسن بلوطی که به شکل عروس و داماد تزئین شده بود گذاشته بود. جز اون کل کالسکه رو تزئین کرده بود.
– عروس کشون میری با این کالسکه؟
خندید و جوری که انگار نمی‌خواست لو بده گفت:
– دیگه- دیگه.
در سکوت از دیدن شهر لذت بردم تا وارد کوچه بزرگ با زمینی سنگ فرش که جوب کوچیکی از وسط کوچه می‌گذشت شدیم. خونه‌ها بزرگ و کاهگلی بود. دیگه بچه‌ها توی این کوچه‌ها توپ بازی نمی‌کردن؛ اما زن و مرد جوونی بودن که دست دختر بچه‌شون رو گرفته بودن و برای دور زدن می‌بردنش. جلوی یک خونه قدیمی با در آبی رنگ ایستاد.
– گفتن این‌جا بیارمتون.
– تو می‌دونی این‌جا کی زندگی می‌کنه؟
– نه والا خانم. از کجا بدونم؟
تشکر کردم و پرسیدم:
– چند میشه؟
– حساب کردن.
پیاده شدم و حرکت کرد. به مقابل در که رسیدم باز شد. متعجب نگاهی به دور و بر انداختم که متوجه دوربین بالای تابلوی ون یکاد شدم. هل آرومی به در دادم و نگاهی به داخل انداختم. داخل راهروی تاریک خونه کسی نبود.
– مهران!
جوابی نیومد. داخل رفتم و در رو پشت سرم باز گذاشتم تا در صورت لزوم فرار کنم. راهرو رو گذروندم و کنار دیوار پناه گرفتم. نگاهی به داخل خونه انداختم. یک حیاط بزرگ با چهار باغچه و یک حوض وسطش. حوض فواره‌ای داشت که کار می‌کرد و از این فاصله گنجشک‌هایی که توی باغچه جست و خیز می‌کردن به چشم می‌خوردن. دست به اسلحه‌ام که همیشه همراهم بود بردم و بیرون آوردمش.
مسلح کردم و به صورت آماده باش خودم رو کنار دیوار داخلی باغ کشوندم. دور تا دور باغ اتاق بود که درش رو به بیرون باز می‌شد و یک در بزرگ هم قرار داشت. کم- کم ترس رو احساس می‌کردم.
– مهران!
یکی از درهای کوچیک خونه تکونی خورد. از ترس من هم همزمان باهاش تکونی خوردم و دوباره پناه گرفتم. معلوم بود کسی از پشت در هلش داده‌. شرط عقل بود که برگردم و فرار کنم؛ اما یک حسی جلوم رو گرفت و با قدم‌هایی بلند به اون سمت رفتم.

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان خونبها به صورت pdf از عارفه حمزه
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: هرگز
  • ژانر: جنایی، عاشقانه، مافیایی
  • نویسنده: ملیکا ملازاده
  • ویراستار: تیم نودهشتیا
  • طراح کاور: جانان بانو
  • تعداد صفحات: 1080
  • منبع تایپ: انجمن نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=3080
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.