ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/
دانلود رمان آفرودیت با فرمت پیدیاف
دانلود رمان آفرودیت با فرمت پیدیاف
نام رمان: آفرودیت
نام نویسنده: زهرا رمضانی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
تعداد صفحه: ۲۶۷
دانلود رمان عاشقانه به قلم زهرا رمضانی PDF، دانلود لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
نفهمیدم چه شد! در پس تمام این زندگی انفجاری رخ داد که پر از هیاهو و غوغا بود.
انفجاری که باعث شد معشوقهام را از دست بدهم و دیگر نتوانم به آن روزهای شیرینم برگردم. روزهایی که با دیدنش غرق خوشی و شعف میشدم.
لبخند پر زده از لبانم، تا دیدن دوباره اش، قصد برگشت ندارد و این را به خوبی احساس میکنم.
اما چه گذشتهای باعث شد که من تاوان پس بدم؟
سوالی که هنوز هم جوابش برایم گنگ و گیج کننده است.
بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود:
چشمهایم را به پسری دوختم که با لبخند کمرنگش در حال نواختن ویالون بود.
همیشه، بعد از اتمام کلاسهای دانشگاهم به سرعت راهی پارکی میشدم که این پسر در آن مینواخت و در صورت سفیدش که در پس آن چشم و ابروی مشکیاش خودنمایی میکرد، غرق میشدم.
جرأت اینکه مانند بقیه در شعاع دو متریاش بایستم را نداشتم. در دورترین فاصله و زیر درخت خشک شدهی قطوری به صدای زیبای ویالونش گوش میسپردم.
حتی سوز سرد زمستان و هوای گرفتهاش هم نمیتوانست من را افسرده کند وقتی که در مقابل این پسر قرار میگرفتم.
در یک کلام؛ آرامش!
من از دیدن این پسر ویالونزن، پر از حس آرامش میشدم. طغیان قلبم و تلاطم وجودم با صدای آواز ویالونش، آرام میشد. مانند معتادی شده بودم که هر روز نیاز داشتم یک ساعت به این موسیقی گوش بدهم.
من! آفر پاستور، دختر حاج صالح پاستور، دلباختهی پسری شدم که بدون هیچ دلیلی، باعث این حال خوبم شده بود. با لرزش تلفن همراهم، دست به جیب کاپشن کرم رنگم بردم و تلفنم را از جیبم خارج کردم.
با دیدن نام شهریار، به سرعت آیکون سبز رنگ را به سمت راست کشیدم و گفتم:
– بله؟