برشی از رمان:
من به سختی تونسته بودم یک زندگی دور از حاشیه داشته باشم. سعی کردم رفتاری از خودم نشون ندم که کسی فکر کنه دستم پیش همه دراز هست یا محتاج کسی هستم. اما آدم های خودخواه همیشه و همه جا هستند تا از موقعیت های زن هایی مثل من سواستفاده کنند.
با وجود ترسم از اون مرد اخمی کردم تا پی به مخالفت من ببره. نگاهم رو از آن مرد دزدیدم. صدای آزیتا داخل خونه پیچید: ماهک صبر کن عزیزم! چرا زود آتیشی میشی؟ بیا اینجا داشتیم با هم صحبت میکردیم.
توجهی به حرفش نکردم و تند تند مانتو و کیفمم برداشتم و با قدم هایی تند از خونه بیرون زدم. به جای صبر کردن برای آسانسور تند تند از پله ها پایین دویدم؛ صدا زدن های آزیتا در راه پله پیچیده بود که سعی داشت با حرف من رو منصرف کنه.
اون هم دنبال منفعت خودش بود که آونطور به جلز و ولز افتاده بود. با اون پیشنهاد پولی که از مرد گرفته بود باید هم تلاشش رو برای گول زدن من بکار میبرد. طبق روال همیشه به نزدیک ترین ایستگاه مترو رفتم تا فوری به خونه برسم. کار امروزم که نصفه موند، پس باید به خونه برم تا سریع تر سفارش های شمع این هفته رو تکمیل کنم.
وارد خونه که میشم بلافاصله به سمت اتاقم میرم، لباسام رو عوض میکنم و بعد از شستن دست و صورتم سراغ شمع ها رفتم. باید تا جمعه تمام سفارشات این هفته رو تکمیل میکردم.
نگاهی به خونه ی تقریبا مرتبم انداختم. کمی از وسایل هام روی اپن ریخته شده بود. این خونه تنها دارایی من بود که آن هم از صدقه سری مهریه ام بود. یک خانه سی و پنج متری کوچیک که تنها یک سرویس بهداشتی و آشپزخانه ی نقلی داشت. این خونه تنها مکانی بود که بعد از مرگ بهزاد تو اون آرامش داشتم.
بهترین فضای خونه ام تراسم بود که با سلیقهی خودم اونجا رو گلکاری کردم، یک میز و صندلی کوچک هم اونجا گذاشته بودم تا هر وقت خستگی بهم فشار آورد، کمی بتونم انرژی بگیرم و آرامش داشته باشم.
همونطور که به گل ها آب میدم نگاهم به خورشیده که داره غروب میکنه. بخت من رو با تنهایی بسته بودن. حالا که تونسته بودم کمی آرامش داشته باشم و به زندگیم سر و سامون بدم سر و کله ی این مرد پیدا شد تا استرسی به من وارد بشه.
وسایلم رو روی میز چیدم تا کارام رو شروع کنم. همیشه به محض شروع کار حواسم از همه چیز پرت میشد. حسابی درگیر کهر بودم که کم کم شکمم به قار و قور افتاد. شام ساده ای برای خودم دست و پا کردم.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.