خلاصه: «غیث» قصهی اما و اگرهاییه که خیلیها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشتشماری بودن که میون شایدهای زندگیشون تأمل کردن و اون چیزی رو که میخواستن به دست آوردن… تو قصهی «غیث» قراره با چهار شخصیت اصلی همراه بشیم. بعضیها تأمل کردن و بعضیها رد شدن… به زودی با غیث، وهاب، عاتکه و طهورای داستان «غیث» همراه خواهید شد.
بخشی از دانلود رمان غیث
غیث دستش را از پیشانی برداشت و نگاهش بالا آمد. عاتکه که همچنان خیره مرد جوان بود غافلگیر شد و یک آن نگاهشان در هم گره خورد.
با صدای سوت بلندی عاتکه چشم از غیث گرفت و به مردی که نیم تنه اش را تا زیر سینه از شیشه ماشین بیرون کشیده بود زل زد.
پسر جوانی با نگاهی شیطنت آمیز خیرهی چشمانش بود.
قدم کوتاهی به عقب برداشت و پسر جوان گفت: آخی کوچولو قال موندی؟! جایی میری برسونمت…
عاتکه در سکوت بی آنکه چشم از چشمان شرور پسرک بردارد آب دهانش را قورت داد و قدمی دیگر عقب رفت.
مرد جوان اما بیخیال نشد خود را به درون ماشین کشید و رو به دوستش که پشت فرمان ماشین نشسته و با لبخند به آن دو زل زده بود گفت: خاموش نکن الان میارمش!
همین چند کلمه کافی بود تا عاتکه احساس خطر کند و قبل از پیاده شدن پسر جوان عقب عقب تا کنار پله های مقابل پاساژ پیش برود.
چشم از مرد جوان نگرفت تا وقتی از ماشین پیاده شد و به سویش قدم برداشت …
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.