خلاصه :درباره سیوان پسری مغرور و خود ساخته که در یک برخورد با نفس عاشقش میشه … سیوان بدون در نظر گرفتن غرورش به عشقش اعتراف میکنه ولی …
بخشی از رمان معشوقه من:
سیوان وارد اتاقم شدم و در رو بهم کوبیدم… کتمو در اوردم و کلافه دستی به موهام کشیدم… از پنجره نگاهی به امیر انداختم که جلوی در شرکت ایستاده بود و سعی می کرد چیزی رو برای اون پیر خرفت توضیح بده… خیلی از این کارش بدم میاد
اگه واقعا کار و شراکتمون براشون مهم بود ناز نمی کردن منم میدونم مقصرم چون دیر کردم ولی خب من که عذرخواهی کردم. تو همین فکرا بودم که تقه ای به در خورد:
_بفرمایید.
در اتاق باز شد و خانم نجم (منشی امیر) وارد اتاق شد: صبح بخیر آقای سپهری.
_ صبح بخیر. یه برگه ای سمتم گرفت
و گفت:
_ یه خانمی برای استخدام امدن.
_ منشی؟
_ بله. نگاهی به اسم و فامیل انداختم (نفس زمانی)
_ اگه هستن بگو تشریف بیارن. _ چشم. نگاهی به بقیه مشخصات انداختم که تقه ای به در خورد بدون اینکه نگاهی به در بندازم بفرمایید گفتم که در اتاق باز شد سرمو بلند کردم که باز همون دختر چشم دریایی رو دیدم بی اراده محوش شده بودم که با صدای ظریفش به خودم امدم:
_ سلام.
_ سلام بفرمایید.
روی مبل کنار میز کارم نشست که منم بلند شدم و رفتم رو مبل مقابلش نشستم… اصلا نمی دونم چم شده بود… منی که به جزء مادرم هیچ
دختری رو تحویل نمی گرفتم الان مقابل یه دختر ۱۸ ۱۹ ساله نشستم و دوست دارم باز صدای ظریفشو بشنوم. یه نگاه دیگه ایی به فرم انداختم… مجرد بود و همین مجرد بودنش خوشحالیمو دو برابر کرد… رو بهش گفتم:
_ من فرم رو خوندم و با شرایطتون موافقم فقط یه چندتا سوال میپرسم اگه مشکلی نداشته باشین.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.