نام رمان: آغوش غریب
نویسنده: زهرا سعیدی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات :۵۷۵
دانلود رمان عاشقانه آغوش غریب از زهرا سعیدی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان بخشی از رمان:
-کجا؟! مادرم گفت: -خب ما هم میایم دیگه. عاقل اَندرسَفیه نگاشون کردم و گفتم: -توروخدا شلوغش نکنید،خودم می برمش دکتر بعد هم بر می گردیم دیگه. با اینکه دلشون راضی نبود اما قبول کردن و من تنهایی رفتم بیرون و سوارِماشین شدم.
دیبا تو ماشین نشسته و صورتش از درد جمع شده بود.حرکت کردم و ازش پرسیدم: -پات چی شده دیبا؟ کمی هول شد ولی خونسرد گفت: -پام خورد به پایه ی میز. -چرا به پایه ی میز؟ چونه ش لرزید و من تازه فهمیدم که چه سوالِ مسخره ای پرسیدم. خواستم از دلش دربیارم برای همین گفتم: -حالا نمی خواد گریه کنی،بزرگ بشی یادت می ره. زدم زیرِ خنده اما دیبا گریه کرد و خنده رو لبم ماسید.دیگه هیچی نگفتم و بینمون رو سکوتِ بدی پُر کرد.تو تمامِ طولِ مسیرِ راه دیبا گریه کرد و من حرص خوردم.آخرم طاقت نیاوردم و گفتم: -بسه دیبا،عصبیم کردی. دستشو برد سمتِ صورتش و اشکاشو پاک کرد بعد آروم گفت: -باشه گریه نمی کنم،اما می خوام یه چیزی رو بهت بگم
کنجکاوانه پرسیدم: -چی می خوای بگی؟! با انگشتهای دستش بازی می کرد و بعد با مِن مِن گفت: -من…من…من می خوام ازدواج کنم! به شدت شوکه شدم و وسطِ خیابون زدم رو ترمز،ماشینهای پشتِ سر بوق می زدند که حرکت کنم اما من هنگ کرده بودم.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
زهراجون رمانتون خیلی عالی بود و من خیلی از رمانتون خوشم اومد امیدوارم همینجوری ادامه بدید و ما از آثار فوق العادتون لذت ببریم
زهرا جانم واقعا شاهوار کردی رمانت خیلی خوب بود