ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود عیارسنج رمان تیامدا, رمان تیامدا نودهشتیا, دانلود عیارسنج رمان تیامدا,
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

5/5 - (1 امتیاز)
دانلود رمان تیامدا برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان تیامدا 

نام رمان: تیامدا

نام نویسنده: معصوم ترکان

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحه: ۵۱

دانلود رمان تیامدا از معصوم ترکان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه:

تیامدا به همراه برادر و مادرش به خانه ای جدید می روند، در همسایگی آنها نویسنده ای وجود دارد که باعث میشود در زندگی تیامدا اتفاق های عجیبی بیفتد!

برشی از متن رمان:

تیامدا با اینکه سرش گیج میرفت، از روی تخت چوبیاش که در اتاقِ زیر پله قرار داشت، برخاست و از اتاق خارج شد.
صدای گریۀ مادر، از اتاق انتهای خانه به گوش میرسید، تلوتلوخوران به آن سو رفت و صدای توماس باعث شد از حرکت
بایستد.
-تیامدا!
تیامدا به طرف توماس برگشت که روی کاناپۀ قهوهای رنگ و قدیمی واقع در اتاق پذیرایی نشسته بود.
توماس با ناراحتی گفت: »حالت چطوره؟«
تیامدا چند مرتبه پلک زد.
-من خوبم، فقط بگو مادر چرا گریه میکنه؟
تا توماس دهانش را باز کرد که صحبت کند، الیزابت با ساکی در دستش از اتاق خارج شد و به محض دیدن تیامدا گفت:
»دخترم، حالت خوبه؟«
تیامدا که اکنون، فقط اندکی سرش گیج میرفت، دستی به سرش کشید و گفت: »حال من خوبه، فقط بگید اینجا چه
خبره؟«
توماس از جا برخاست و به سوی مادرش رفت، ساک را از دستش گرفت و خطاب به تیامدا گفت: »دیروز عصر که به
گلفروشی رفتم و با پدر تماس گرفتم، خودش نبود و یکی از دوستانش به جای اون جواب داد و گفت که »دیوید نایتینگل
در حین کار آسیب دیده و منتقل شده به بیمارستان، مثل اینکه آسیبش هم خیلی جدی نبوده«، با این حال مادر میخواد
به بریستول بره و منم نمیتونم اون رو تنها بذارم، دیشب درگیر تو بودیم و حاال که حالت خوبه ما میریم.«
سرگیجهاش تشدید شد، به همین دلیل روی کاناپه نشست. الیزابت با ناراحتی اشکهایش را پاک کرد و خطاب به تیامدا
گفت: »ناراحت نباش دخترم، ما میریم تا پدرت رو برگردونیم. خانم وان هم طبقۀ باال هست و تنها نیستی.«
تیامدا برای مهار بغضی که در گلویش نشسته بود، نفس عمیقی کشید و گفت: »سفر بیخطر، اما من رو بیخبر نذارید!«
الیزابت دخترش را در آغوش گرفت و بوسید و حین خروج از خانه گفت: »خانم وان تلفن داره، به محض رسیدن به بریستول
باهات تماس میگیرم.«
الیزابت و توماس از خانه خارج شدند و تیامدا برای خوردن صبحانه، به آشپزخانه رفت. از آنجایی که توماس گفته بود آسیب
پدرش خیلی جدی نیست، تقریباً خیالش راحت شده بود و میدانست که چشمان مادرش همیشه آمادۀ گریستن است، حتی
برای یک موضوع کوچک!
بعد از خوردن صبحانه، سرگیجهاش تقریباً از بین رفته بود، به اتاقی رفت که صندوقچۀ قدیمی در آنجا قرار داشت. ناگاه
چشمش به تخت خوابش افتاد که کنار دیوار گذاشته شده بود. هنگام بیدارشدن، متوجه نشده بود که روی تخت خودش
خوابیده است!

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان آشوب مغز به صورت pdf از مرضیه
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: تیامدا
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: معصومه رحمتی علمی
  • طراح کاور: H.sh30
  • تعداد صفحات: 51
  • منبع تایپ: انجمن نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=1438
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • نسیم
    1 جولای 2021 | 19:11

    رمان خیلی جذاب و عالی بود!
    نویسنده جان واقعا دست مریزاد!

  • نسیم جون
    1 جولای 2021 | 19:12

    رمان خیلی جذاب و عالی بود!
    نویسنده جان واقعا دست مریزاد!
    خیلی خوشم اومد!

  • Roham
    4 جولای 2021 | 11:38

    فوق العاده بود.
    به حرئت می‌تونم بگم که کم‌تر کسی می‌تونه چنین اثر محشری رو خلق کنه

  • سحر
    20 فوریه 2022 | 12:24

    معصومه جان، با این ک خلاصه رمانت کم بود ولی خوب بود و خواننده رو جذب می کنه، اسم رمانت هم خیلی قشنگ و جالبه،
    امیدوارم ک موفق باشی

  • shahrzad.rh
    8 مارس 2022 | 05:55

    خیلی خیلی خیلی قشنگ بود واقعا محشر بود امیدوارم قلم های جذاب دیگه ای ازت ببینیم گلم قلمت مانا (؛

  • Paradise
    9 مارس 2022 | 16:24

    این رمان جذاب ومحشریه. من که عاشق نگارشش شدم و موضوع قشنگش . مولف باشی جان دل

  • ساتی
    16 مارس 2022 | 20:25

    رمان تیامدا‌ واقعا رمان محشری بود، طوری که اصلا از خوندنش خسته نمیشدی و مشتاقانه برای فهمیدن ادامه داستان میخوندی رمان رو. اسم جذاب و خاصی هم داره این رمان. موفق باشی معصومه جان

  • Petrichor
    9 آگوست 2022 | 11:06

    خیلی خوب بود عزیزم. موفق باشی

  • دخترماه
    28 آگوست 2022 | 04:43

    تعریفشو زیاد شنیده بودم الان دیدم واقعا حق‌داشتن این همه تعریف کنن😍

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.