کنارم در ماشین نشسته بود و راننده به سمت فرودگاه حرکت میکرد
لپ سفید و گلی امیریل را نوازش کردم و زیر چشمی بهش نگاه کردم
عینک آفتابی اش را به چشم زده بود و به رو به رویش خیره بود
آفتاب چند ساعتی بود که طلوع کرده بود
به سختی از خانه الوان سه تایی خارج شده بودیم
مستقیم به او نگاه کردم و آرام گفتم
_علی چجوری میخوای ثابت کنی هفته پیش بلافاصله بعد از مرگ مرصاد غیابی ازدواج کردیم!؟
از ابتدایی که دیده بودمش جز چندبار به چشمانم نگاه نکرده بود الان هم به امیریل نگاهی کرد و گفت
_تو به این چیزا فکر نکن من درستشون میکنم
سرم را تکان دادم
_باشه ولی…
اخم هایش را درهم کشید و به چشمانم خیره شد
_ولی نداره ، از الان فقط به فکر خودت و بچت باش تموم شد…
لبخندی زدم
_اسمش امیریله !
نگاهم کرد و فقط لب زد
_قشنگه…
این میزان عصبانیت را از او توقع داشتم
سخت بود ساعت ها بنشیند و غریبه های بی همه چیزی را راضی کند که من را برای جبران گناه مرصاد خون بس نکنند
خون بس ! کلمه ای دو بخشی و بی معنا
کلمه ای که شاید خیلی ها آن را به سال ها پیش نسبت دهند
ولی نمیداند که در این جهان میلیون ها بار زندگی دختران جوان بخاطر گناه دیگران به این کلمه گره میخورد و شاید هرگز این گره باز نشود
رمان فوق العاده جذاب و زیبایی بود ایده خوبی داشت .. تصویر سازی عالی بود و من از خوندنش لذت بردم امیدوارم موفق باشید و رمان های بیشتری بنویسید
قلمتون مانا
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
رمان فوق العاده جذاب و زیبایی بود ایده خوبی داشت .. تصویر سازی عالی بود و من از خوندنش لذت بردم امیدوارم موفق باشید و رمان های بیشتری بنویسید
قلمتون مانا
ماحلی جان اسم رمانت خوبه و با رمانت همخونی داره، اما یکم خلاصه رمانت کوتاه بود اگه یکم بیشتر و معمایی تر بود قشنگ تر می شد و خواننده بیشتر جذب می شد.
رمان جالب و مرموزی بود و کلیشه نداشت. من از شخصیت ها خیلی خوشم اومد و فضا سازی خوبی داشتی و همچنین پرش لحن نداشت…
قلمت سبز