دانلود رمان پوتوس (کاکادو ۲) به قلم مهدیه سادات ابطحی ایور به صورت PDF رایگان
توجه:
این رمان در ادامهی جلدِ قبل با نام “کاکادو” نوشته شده. اگر این جلد رو میخونید و احساس میکنید از هیچ چیز خبر ندارید، میتونید جلد
اول رو به طور رایگان دانلود و مطالعه بفرمایید.
دانلود رمان پوتوس (کاکادو ۲) به فلم مهدیه سادات ابطحی ایور به صورت PDF رایگان
بخشی از رمان جهت مطالعه:
روبهروی درب واحد مانا ایستاد و قصد کرد با همان جدیتی که چهرهاش را ربوده بود، دست روی زنگ بگذارد که گوش تیز کرد و صدای هق- هق دردناک مانا را شنفت. آب دهانش را قورت داد و تعلل کرد. اندکی بعد، موبایلش را از جیبش بیرون کشید و شمارهی مانا را گرفت. کمی نگذشته بود که تماس برقرار شد و سکوت، میانشان ایجاد گشت. کریس که صدای نفسهای منقطع او را میشنید، آرام و جدی گفت:
– اگه بیای، زندگیت رو از دست میدی. تحصیلت، اقامتت. مجبور میشی همراه ما مثل یه فراری زندگی کنی که پلیس هرگز نباید پیدات کنه. اگه گیر بیوفتی، میری زندان. به خانوادت فکر کن! به آیندهای که میسازی.
مانا که به کمدش تکیه نهاده و با صورتی ملتهب و اشک آلود، به صدای بم و خشدار کریس گوش میداد، بیتوجه به آخرین هشدارها و آخرین تالشهایش برای منصرف کردنش، با بغض گفت:
– میخواستم… .
هق- هقش برخاست؛ اما ادامه داد:
– بهش بگم دوستش دارم!
کریس تأملی کرد و چشم بست. نفسش را بیرون داد و گفت:
– اگه میخوای بیای الآن وقتشه! من توی ماشین منتظرتم. ده دقیقه!
سپس، تماس را قطع کرد و چند لحظهای را آنجا ماند تا باز هم، شنوای صدای گریهی مانا باشد. مانا اما، بدون آنکه گریهاش را بند آورد، سخت و جانفرسا از جای برخاست و همانطور که به اشکهایش اجازهی یاغیگری میداد، کولهی مشکی نیمه آمادهاش را از هرچه که لازم داشت پر کرد و دوباره زانو زد. نمیدانست چهطور با این درد و این واقعیت کنار بیاید که دیگر، آندریاسی وجود ندارد. که دیگر، کسی نیست که درصد آب بدنش را اندازه بگیرد. بیشک اگر اینجا بود و این همه گریستن را
میدید، با شیطنت میگفت:
– منفی بیست درصد!
یا آن همه خودشیفتگی و خودبرتربینی! مانا حاضر بود تمامشان را متحمل شود و تمامشان را قبول کند اما آندریاس، زنده باشد. حاضر بود بگذارد همه چیز طبق سلیقهی آندریاس خریده بشود اما او باشد! زنده باشد! نفس بکشد و بخندد! به خود ببالد و احساس نابش را خرج مانا
کند! اما دریغ و صد افسوس که فقط، حسرت به جا گذاشت. مانا، بزاق دهانش را قورت داد و با ضعف برخاست. بینیاش را بالا کشید و بغضش را فرو خورد. با دل- دل و سکسکه، کولهاش را برداشت و بر شانه انداخت. سپس، نگاهش را به دور خانهاش گرداند و از آن دل کند. شاید که دیگر، رنگ این سوییت کوچک اما زیبا و شیکش را نبیند.
کریس، با دیدن مانا که اشکهایش را پاک میکرد، کلافه از آنکه از تصمیمش بازنگشته بود، نوچی به لب راند و پلک محکمی زد. زیر لب گفت:
– لجباز اما زیبا و دوست داشتنی! احمق اما قابل اعتماد و خوشبین! شاید باید بکشمش و خودم رو راحت کنم! آه خدای من چه دوراهی مسخرهای!
مانا، بینیاش را بالا کشید و با رخوت و کرختی، درون ماشین نشست و درب را به روی خود بست. اشکی که برای آزادی دل- دل میکرد را نیامده زدود و کولهاش را در آغوش گرفت. خیره به کفشهای اسپرت مشکیاش، بغضش را قورت داد که نتوانست تحمل کند و دو گوشهی
لبهایش، دوباره به پایین کشیده شدند تا او، گریهاش را از سر بگیرد. کریس دوباره نوچ کرد و ماشینش را به حرکت در آورد. میخواست به مانا اجازه دهد آنقدر گریه کند که خالی بشود. آنقدر که این، آخرین گریههایش باشد.
ساعتی بعد، ساعت دوازده ظهر، ماشینش را در باند فرودگاه متوقف کرد و لبخند زد. نیم نگاهی به مانایی که با چهرهای خسته و صورتی متورم و سرخ، بیهیچ اشک ریختنی در خاطراتش غرق شده بود انداخت و گفت:
– پیاده شو!
هر دو از آن آئودی مشکین تمیز و شیک پیاده شدند و کریس، خیره به آدام لبخندش را کج کرد. مانا بینیاش را بالا کشید و هم قدم با کریس، جلو رفت. نگاهش را به روی آن جت کوچک گرداند. یک
پرواز شخصی؟ کریس، جت شخصی داشت؟! با QA آدام لبخند محترمانهای به کریس زد و به انگلیسی گفت:
– سفر به سلامت رئیس! خلبان منتظر شماست.
کریس لبخندش را دوستانه کرد و از کنارش گذشت. مانا با تمام تعجب و حیرتی که در درون داشت، چهرهاش را خسته و پردرد نشان داد. او فقط، جایی میخواست که یک خواب راحت داشته باشد. چه در جت شخصی کریس با آن چیدمان شیک داخلی، چه در هواپیمای عمومی، چه در کشتی، چه در قطار و چه در هر جای دیگری!
کریس، جلوتر از مانا از پلههای فلزی جت بالا رفت و وارد فضای کرمی رنگ آن شد. خانم جوانی که با یونیفرم طوسیاش، به انتظار آنها ایستاده بود، لبخند دلربایی به لبهای صورتیاش نشاند و گفت:
– خوش اومدید رئیس!
دستش را با متانت سمت آن مبلمان راحت کرمی نشانه گرفت که کریس
با لبخند گفت:
– امروز چشمهات میدرخشن عشقم!
الینا با آن موهای طلایی جمع کردهاش، لبخندش را کش داد که کریس، سمت مبلها رفت و روی یکی از آنها، کنار پنجره لم داد. مانا نگاهش را دور خود گرداند که زن به انگلیسی گفت:
– خوش اومدید.
مانا بیحوصله سری برای او که همچنان لبخند داشت تکان داد و با قورت دادن آب دهانش، سمت دورترین مبل رفت تا تنهایی را به جان بخرد. کریس بیسیمی که روی میز شیشهای مقابلش بود را برداشت و آن را فعال کرد. پا روی پا انداخت و خیره به آسمان آفتابی گفت:
– لئو!
لئو که در کابین خلبان و پشت فرمان نشسته بود، با لبخند گفت:
– خوش اومدید رئیس!
کریس خونسرد به برزیلی لب زد:
– کاری که خواسته بودم رو انجام دادی؟
لئو که دیگر کم- کمک، جت را به راه میانداخت با زبان مادریاش،
برزیلی پاسخ داد:
– بله. جای کیف امنه. همونطور که دستور داده بودید.
سلام
تشکر از رمان زیباتون
برای جلد دوم هنگام دانلود به جای رمان پوتوس رمان فانتریا دانلود میشه.
ممنون میشم راهنماییم کنید که کجا میتونم دانلود کنم
سلام.
ببخشید این لینک مشکل داره
من با این لینک کن دانلود میکنم به جای پوتوس فایل رمان فونتریا دانلود میشه.
ممکنه بفرمایید چطور میتونم پوتوس رو دانلود کنم ؟؟؟؟؟
پی دی اف رمان فونتریا بجای رمان پوتوس گذاشته شده
قرار نیست پی دی اف را اصلاح کنید و رمان پوتوس رو بگذارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی روی لینک دانبود میزنم برام رمان فونتزیا رو میاره. چیکار باید کنم؟
برای دریافت رمان به آیدی نویسنده در تلگرام یا ایتا پیام بدین:
@nycto03