دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

3.9/5 - (14 امتیاز)
kalashnikov-novel

دانلود رمان کلاشینکف

رمان: کِلاشینکُف
نویسنده: روشنا اسماعیل زاده
ژانر: جنایی- تراژدی- معمایی
نثر: محاوره‌ای
تعداد صفحه: ۷۰۰

دانلود رمان جنایی کلاشینکف از روشنا اسماعیل زاده به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
اولش فکر می‌کرد همه چیز از جایی شروع شد که دست‌های غرق در خونش با صدای آژیرِ ماشین‌های پلیس تناقص پیدا کرد، اما وقتی بیشتر فکر کرد دید همه چیز از اون‌جا رقم خورد که دست‌های گرم شوهرش رو رد کرد و خودش رو درگیر عشق‌های زود گذر و سطحی کرد؛ غافل از این‌که هر اشتباهی یک تاوانی داره و هر تاوانی یک زندگی رو از هم می‌پاشه. زندگی‌اش با خون و انتقام‌ گره خورد و هیچکس نمی‌دونست چه بلایی ممکن هست سرِ تمومِ افرادِ این میدون جنگ بیاد!

پیشنهاد ما:

دانلود رمان دلبر بلاگردان به صورت pdf از آیلار مومنی

بخشی از کتاب:
وقتی از شرِ سِرُم خلاص شدم، به کمک نغمه لباس هایی که به تازگی برام آورده بود رو تن کردم. تیپِ سرتاپا مشکیم و صورت بی‌روحم، ‌من رو بی شباهت به زنان شوهر مُرده نکرده بود. از تصور مرگِ علیسان لبم رو گزیدم که صدای نغمه به آرومی زیرِ گوشم طنین انداخت.
– چندتا افسر بیرون‌منتظرن، بهمون فعلا اجازه‌ی ملاقات نمیدن. من مستقیم دنبالِ وحید می‌گردم خیالت راحت باشه هرطور شده پیداش می‌کنم تا از طریق اون به قاتل اصلی برسیم. اون عوضی قطعا یک چیزهایی می‌دونه!
آب دهنم‌رو قورت دادم و سکوت‌کردم. حرفی برای گفتن نداشتم، یعنی هنوز هم تو گفتن حرفم دودِلی به خرج‌می‌دادم که از حماقت محضم بود! با گرفتنِ دَمی عمیق از هوایِ گرفته‌ی بیمارستان که بوی الکلش خفه کننده بود، خودم رو با تکیه به نغمه به جلویِ دربِ خروجی اتاق کشوندم. با دیدن دو خانم چادری که با درجه‌های رویِ قفسه سینه‌شون‌مقابلم ایستاده بودند نگاهم رنگِ غم‌گرفت. باز هم باید به اون اتاقِ خفه‌ای که اصطلاحا بهش انفرادی می‌گفتن پناه می‌بردم. اتاقی که حتی دیوارِ سفید رنگش هم تیره و تار بود. قبل اینکه تکیه‌ام رو از شونه‌های نغمه سلب کنم رو به رخسارِ گندمیش، نالیدم:
– اگه تونستی به ملاقاتم بیا، باید یک سری چیزهارو بهت بگم.
برای لحظه‌ای نزدیک شدنِ ابروهاش رو به سمت هم، حس کردم. که با حس سردیِ یک چیزی نگاهم رو به سمت مچ دستم سوق دادم‌و نشد از اخمالود بودن نغمه مطمئن بشم. دستبندی که دستم رو احاطه کرده بود باعثِ لرزیدنِ قلبم شد.
قبل این‌که اون زن ها من رو به سمت خروجیِ انتهای راهروی بیمارستان که‌پر از افراد سفید پوش و بیمار‌های در حال ورود بود ببرند، صدای عصبی نغمه که بیشتر رو به دلخوری می‌رفت رو شنیدم:
– منظورت چیه شیوا؟ دیگه چی مونده که به من‌نگفتی؟ مگه تو نگفتی همه چی همون طوریه که به من‌گفتی؟
باز هم سکوت رو ترجیح دادم! چطور می‌تونستم از گناهی که کرده بودم براش بگم؟ چطور می‌تونستم ریسمانی اشتباهی که بهش چنگ زده بودم رو با سری بالا اومده اعتراف کنم؟ اون لحظه در توانم نبود که به کارهایی که کردم‌اعتراف کنم ولی الان که فاصله‌ی چندانی تا مرگ نداشتم تنها راهِ زنده موندم رو در اعتراف می‌دیدم. هرچند مطمئن نبودم موثر باشه!پلک‌هام رو حتی با تصورِ مرگ رویِ هم فشردم و به آهی بی‌صدا مجوز خروج از لب‌های خشک شده‌ام رو دادم. قبل اینکه دیر بشه چشم‌های غبار‌آلوده‌ام رو به رخِ نغمه گره زدم و با بغض نالیدم:
– میبینمت نغمه، لطفا وحید رو پیدا کن!
سپس با کشیده شدنم دیگه هیچ صدایی از نغمه تو گوشم پخش نشد. خواستم اشک نشسته تویِ چشمام، رو با گزیدن لبم کنترل کنم ولی موفق نشدم. باز هم صورتم بود که اسیر اشک های مزاحم شد.
به محض دیدنِ وَنِ سفید رنگ و فکرِ برگشتن به اون‌مکان کذایی، آهی کشیدم‌که صدای کلفت زنِ هیکلیِ سمت راستم که کلمه‌ی 《سوار شو》رو به زبون آورده بود، من رو ناچار به نشستن درونِ وَن‌‌کرد.

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان جنگل چشم‌هایش به صورت pdf از H.noora
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: کلاشینکف
  • ژانر: جنایی، تراژدی، معمایی
  • نویسنده: روشنا اسماعیل زاده
  • ویراستار: تیم نودهشتیا
  • طراح کاور: aramis.R_G
  • تعداد صفحات: 700
  • منبع تایپ: انجمن نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=2849
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • _mahdiyeh_
    26 آگوست 2022 | 19:15

    روشنا جانم یکی از بهترین نویسنده های انجمن😍😍 قلم فوق‌العاده‌ای داری، به شدت اسن رمان رو توصیه می‌کنم 🥰👌👌

  • ماهی
    27 آگوست 2022 | 05:17

    🤓از خوندن رمانت لذت بردم، قلم فوق‌العاده‌ای داری و پایانی که تا لحظه‌ی آخر یه جور دیگه تصور می‌کردم، باعث شد دهنم باز بمونه😂💔
    منتظر رمانای بعدیت هستم روشی جون💙

  • سحر تقی‌زاده
    27 آگوست 2022 | 15:27

    واقعا یکی از ناب ترین رمان هایی بود که خوندم عشقم خسته نباشی

  • دخترماه
    28 آگوست 2022 | 04:23

    روشنا جان نیازی به تعریف ندارن😍محشر بود تبریک میگم

  • سارا
    1 سپتامبر 2022 | 20:32

    روشنا جان خیلی خوشحال شدم رمان قشنگت رو خوندم، هر لحظه خوندن این رمان یعنی دنبال ادامه‌اش باشی و کنجکااو که چه اتفاقی قراره بیفته🙄😂خصوصا این که ژانراش خیلی خفنه

  • دوستی
    5 سپتامبر 2022 | 06:03

    رمان خوب بود ،البته که همشو نخوندم چون به جایی از رمان رسیدم که احساس کردم به افغانستانی ها توهین شده
    استفاده از ترکیب ( کارگر افغانی ) مناسب یک نویسنده نیست ، در همه جای دنیاعده ای کارگر وجود دارند ،مهم نیست اهل کجاست و چیکار میکنی ،مهم اینه که اونم داره برای جامعه کار مفیدی انجام میده
    البته از این نوع کلمان قبلا بسیار شنیدم اما از نویسندگان ما که افرادی فرهیخته هستند ،انتظار بیشتری میره

  • ROSHANA ESMAILZADEH
    5 سپتامبر 2022 | 19:05

    سلام خدمت شما دوست عزیز. خیلی متشکرم بابت نظرتون. حرف‌های شما رو چشم من جا داره، من قصد توهین به هیچ قومیت و نژادی نداشتم. یک رمان توسط چندین کاراکتر رهبری میشه و همه‌جای دنیا آدم خوب و بد پیدا می‌شه. هرکاراکتر یک طرز فکر داره که یک سری درسته و یک سری غلط. بازم سپاسگزارم که رمان رو مطالعه کردید🌻

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.