مقدمه: فنجون قهوه رو سر کشیدم و به پنجره کافه چشم دوختم. مردم شهر مثل همیشه در تلاطم این بودن که یا پول در بیارن یا پول خرج کنن. چقدر زندگی کسل کننده است.انگار هر چی پیش میرم و دست و پا میزنم بیشتر توی گل و لای فرو میرم.هرچی میگذره کور تر میشه؛گره های زندگیم رو میگم.اینقدر توی زندگی بالا و پایین رفتم که دردم رو فقط سرسره ها میفهمن.
_آن موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد…
در ماشینم رو باز کردم و با سرعت به سمت خونه رفتم.مثل همیشه عمو کریم در رو باز کرد و رفتم داخل.پیر مردی که از بچگی یاد دارم که نگهبان خونمون بوده.پوست تیره رنگ و قد کوتاهی داره.موهای کاملاسفید و ریش و سیبیل ساده و نسبتا بلند که سفید یک دست شده. پیاده شدم و به سمت ساختمون خونه حرکت کردم،که صدای عمو کریم باعث شد بایستم:
_خانم ببخشید میخواستم یه سوال بپرسم.
_بپرس عمو.
_میشه من یه چند روز زودتر برم شهرستانمون؟دخترم بهونه گرفته که بدون من لباس عید نمیخره.مادرتون رفته بودن بیمارستان پیش پدرتون،نبودن که ازشون اجازه بگیرم.
لبخندی زدم و رفتم جلو.گفتم:اشکال نداره عمو خودم برات بلیط میگیرم امروز عصر راه بیوفتی.
_خانم خدا از بزرگی کمتون نکنه.خیر از جوونیتون ببینید.
عارفه جان خلاصت قشنگ و به اندازه بود و اسم رمانت هم به خود رمان خیلی میومد من به عنوان یه خواننده خیلی از این مدل رمان ها و طرز نوشتن خوشم میاد، مرسی از قلمخوبت گلم
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
عارفه جان،سلام!
من رمان قبلی شما رو هم خوندم و واقعا قلم شما فوق العاده هست. اسم رمانتون وایب جالبی داره و در کل رمانتون عالیه
رمان جذاب و قشنگی بود قلمت خیلی خوب و عالیه ایشالله همیشه قلم های قشنگ دیگه ای ازت ببینیم (؛
عارفه جان خلاصت قشنگ و به اندازه بود و اسم رمانت هم به خود رمان خیلی میومد من به عنوان یه خواننده خیلی از این مدل رمان ها و طرز نوشتن خوشم میاد، مرسی از قلمخوبت گلم