رمان عاشقانه خلاصه: سردار مردی سی و یک ساله ست که برای یه کینه ی قدیمی به خانواده کامیاب نزدیک شده. آهو که عضو این خانوادهست. دختر نوزده ساله ای که با معصومیت و قلب مهربونش قربانی کینه ی سردار میشه. سرداری که با دوست جذابش برای دخترک قصه ی ما تله گذاشتن، یه تلهی بزرگ برای نوهی حسین علی خان کامیاب که روی ناموسش قسم میخوره. بریم ببینیم سردار بیرحم ما دلش میاد با آبروی آهوی دلبرمون اینجوری بازی کنه یا اینکه…؟
مقدمه: هیچ آدمی، آدم دیگر نمیشود. عمر باختهها در حسرت عمر دیگران میسوزند. همانطور که خودشان قربانی شده اند، دیگران را هم نابود میکنند. با حرفهای قشنگ، وعده های فریبنده، سلیقههای یکنواخت، زبان بازی و همهاش دروغ! ظاهر دروغ، زیباییهای دروغ؛ و ما چه کودکانه فریب میخوریم. ” عباس معروفی “
برشی از رمان: آب تا ساق پاهایم رسیده است و صدایش در گوشم زنگ میخورد: نمیزارم هیچکس اذیتت کنه… نمیذارم. چشمانم حتی یک قطره اشک هم ندارند. روسری ام عقب رفته است، تا روی شانههایم. همان روسری که “او خریده بود. آنقدر بزرگ که تمام موهایم را قایم کند. همانی که خودش با وسواس ، سرم می انداخت. کسی اینجا نیست که چهل گیسش را در این وضع ببیند. چهل گیس او را… نه بغضی دارم و نه اشکی. من مرده ام. مرده ام که آب را دیگر حس نمیکنم. روح از تنم جدا شده است و نمیفهمم کی… آب تا زیر گردنم رسیده! و حتی نمیفهمم چگونه ماسه ها زیر پایم را خالی میکنند. آب در آغوشم میگیرد. دریا هم میداند که من دلشکسته. حتی مادرم را هم گم کرده ام. صدای راکد آب در گوشهایم میپیچد و صدای یک سوت ممتد. صورتش جلوی چشمانم نقش میبندند. آب تکانم میدهد. شوری اش ته حلقم را میزند و بینی ام میسوزد. دستی دور کمرم میپیچد و به گمانم… بالاخره یک ناجی برای این تن خسته و رنجور پیدا شده!
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.