دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

4.6/5 - (31 امتیاز)
davs-first-novel

دانلود رمان داو اول

نام رمان: داو اول
نام نویسنده: زهرا.ا.د
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
تعداد صفحه: ۵۵۱

دانلود رمان عاشقانه داو اول از زهرا.ا.د به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
ساجده دانشجوی سال سوم مهندسی کامپیوتر است که همیشه زیر سایه خواهرهای زیباتر از خودش زندگی کرده است. او درصدد ازدواج با یکی از همکلاسی‌هایش است که با افتادن در  دام یک رسوایی، زندگی‌اش بیش از پیش دچار آشوب می‌شود. تلاش برای برگرداندن همه چیز به حالت عادی، او را در مسیری پیش‌بینی نشده قرار می‌دهد.

پیشنهاد ما:

دانلود رمان محکمه سیاه به صورت pdf از مهدیه داوودی

بخشی از کتاب:
این چه سوالی بود که از دهنم بیرون پرید؟! همیشه نسبت به این موضوع حساسیت داشتم. در حالی که دست ماستی‌ام رو می‌لیسیدم، دنبال یک راه برای ماست‌مالی کردن قضیه می‌گشتم که مهرزاد گفت:
– نمایندۀ مجلسه.
خیالم راحت شد که شغل عجیب و غریبی نداشت. پرسیدم:
– نمایندۀ کدوم شهر؟
– نمایندۀ زرتشتی‌ها.
خورشت رو روی برنج ریختم و گفتم:
– نمی‌دونستم زرتشتی‌ها هم نماینده دارند.
با لبخند جواب داد:
– همه همین رو میگن.
به آتوسا نگاه کردم که مشغول غذا خوردن بود. دختر مودب و کم حرفی بود. قبلاً یک درس عمومی با هم داشتیم. در عجب بودم چه‌طوری با هم دوست شدند. بینشون نگاهم رو چرخوندم و پرسیدم:
– از کجا همدیگه رو می‌شناسید؟
آتوسا با خنده‌ای که نشون می‌داد یاد اولین ملاقاتشون افتاده گفت:
– از کلاس تربیت بدنی. تو هم با ما کلاس داری. توی گروه خانم قدیری هستی. ما توی کلاس خانم پرورشی هستیم.
من که چیزی یادم نمی‌اومد؛ خیلی دقت نکرده بودم. بحث رو عوض کردم و از آتوسا پرسیدم:
– داری برای ارشد می‌خونی؟
– نه هنوز. می‌خوام یک دو سالی برم سرکار ببینم اوضاع چه‌جوریه.
مهرزاد با سر تایید کرد و گفت:
– ارشد و لیسانس کامپیوتر خیلی فرقی نداره. شنیدم خیلی از استادها شرکت خودشون رو دارند و بچه‌ها رو استخدام می‌کنند.
– آره. مثلاً همین دکتر اسفندیاری.
آتوسا صحبت در مورد دکتر اسفندیاری رو ادامه داد که من رو به فکر فرو برد. باید یک لپ‌تاپ قسطی می‌خریدم و با کار کردن قسط‌هاش رو می‌دادم. بهتر از پول گرفتن از بابا بود. بحث سر مسائل متفرقه ادامه پیدا کرد.
ناهارم تقریباً تموم بود که محیا ظرف غذا به دست از جلوم رد شد و از سلف بیرون رفت. هیچ‌وقت غذای سلف رو نمی‌خورد. همیشه از خونه می‌آورد. دوست داشتم توی این شرایط یکی کنارم باشه و براش درد و دل کنم اما نه کسی بود و نه من می‌تونستم این چیزها رو به فرد قابل اعتمادی بگم.
بعد از ناهار به طرف دانشکده به راه افتادیم. آتوسا داشت در مورد سیسمونی دخترخاله‌اش حرف می‌زد که چشمم به شایان افتاد. نزدیک تریا، کنار مهدیس ایستاده بود و داشت نوشیدنی می‌خرید. رو به بچه‌ها گفتم:
– شما برید دانشکده. من جایی کار دارم.
مهرزاد و آتوسا سر تکون دادند و دور شدند. به طرف شایان به راه افتادم. موهای مواجش روی پیشونیش ریخته بود و یک تیشرت مشکی با طرح‌های عجیب و غریب پوشیده بود که کاملاً شبیه به خلاف‌کارها شده بود. یک لیوان داغ رو که بخار ازش بلند می‌شد به دست مهدیس داد.
به چند قدمی‌شون رسیده بودم که شال گردنش رو درآورد و دور گردن مهدیس پیچید. مهدیس از زمین و زمان شانس داشت؛ اون از آقای کمالی که این روزها زیاد دور و بر مهدیس می‌چرخید، این هم از برادرش. محسن هیچ‌وقت از این کارها برای ما نمی‌کرد.
شایان مشغول پوشیدن کاپشنش شد و چشمش به من افتاد. به هر دو سلام کردم که مهدیس آروم جوابم رو داد. رو به شایان پرسیدم:
– مهرداد رو ندیدی؟
یقۀ کاپشنش رو درست کرد و گفت:
– برای ناهار رفته. چی کارش داری؟
– میشه بهش زنگ بزنی ببینی کجاست.
شایان تک خنده‌ای کرد و گفت:
– چیه؟ از مهمونی دلت رو برده؟! در این خونه رو نزن که خالیه. برو خدا یک جای دیگه روزی‌ات رو بده.

این مطلب از دست ندهید!
رمان سرخی لب های یار به صورت pdf از فاطمه بامداد
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: داو اول
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: زهرا.ا.د
  • ویراستار: تیم نودهشتیا
  • طراح کاور: جانان بانو
  • تعداد صفحات: 551
  • منبع تایپ: انجمن نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=2925
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • ماهی
    15 سپتامبر 2022 | 17:19

    کراش ابدی اویس دل‌ها😍🤝
    منتظر آثار بعدیت هستم جیگر😍

  • Z.A.D
    16 سپتامبر 2022 | 18:17

    مرسی ماهی جون :))

  • Niloufar
    23 سپتامبر 2022 | 20:26

    خوشمل بودش

  • کتاب باز
    26 سپتامبر 2022 | 11:00

    من از رمانای ایرانی خوشم نمیاد معمولا خیلییی ابکین و ب موضوعات انحرافی و مزخرف خیلی میپردازن اما این رمان خوشبختانه اینجور نبود و ادم ازش لذت میبزه

  • mozhgan
    28 سپتامبر 2022 | 12:08

    خیلی زیبا بود

  • فائزه
    6 اکتبر 2022 | 17:30

    متن شیوا و عالی

  • maral
    3 مارس 2023 | 12:58

    عالی بود.
    ولی یه سوال چرا اسم رمان رو گذاشت داو اول؟

  • Z.A.D
    25 مارس 2023 | 09:26

    ممنون که نظرت رو نوشتی. امیدوارم از خوندنش لذت برده باشی.
    اسمش از شعری میاد که ظاهرا داخل پی دی اف نخورده.
    پادشاهانه کرده‌ایم قمار، داو اول خزانه باختیم.
    داو به معنی مرحله بازی هست. مهرداد تو همون مرحله اولی که بازی رو شروع کرد در واقع باختن خودش رو رقم زد. تهش به جای اینکه آسیب بزنه عاشق شد. امیدوارم واضح بوده باشه.

  • Hed
    4 جولای 2024 | 17:28

    عالی

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • تارامن رومان خریدم ولی لینکش برام نیومد...
  • Am_sunسلام به صاحبان قلم تنها اسلحه زنان ما استقلال در تمام جنبه هاست خصوصا تحصیل ومال...
  • صنمعزیزم میشه رمان رو اگه داری برام بفرستی؟...
  • ماهسلام لطفا جلد دومش رو هم بنویسید...
  • رزسلام وقتتون بخیر این رمان تموم شده فایلشون قرار نمیدید؟؟...
  • محبوبچرا توی لیبل سایت میزنین رایگان در صورتی که پولی هست...
  • محدثهدمت گرم عالی بود 👏🏻👏🏻...
  • هانیهسلام رمانتون خیلی قشنگ بود و واقعا ارزش داشت وقت بذاری بخونی فقط جلد دوم اومده؟...
  • زهره خراسانیسلام من هزینه رمان پرداخت کردم ولی صفحه دانلود برام باز نمیکنه...
  • آمنهسلام من پول واریز کردم اما فایل دانلود نشد...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.