ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود رمان سیب خونین3 با فرمت پی دی اف به صورت رایگان - دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

3.3/5 - (3 امتیاز)

دانلود رمان سیب خونین۳ به صورت پی دی اف

دانلود رمان سیب خونین۳ به صورت پی دی اف

نام رمان: سیب خونین۳

نام نویسنده: EL

ژانر: عاشقانه، فانتزی

تعداد صفحه: ۴۷۸

دانلود رمان عاشقانه، فانتزی  به قلم EL دانلود با لینک مستقیم

خلاصه:

عطر تنش بوی بهشت رو می‌ده.
اون قلب ایستاده یخ زده‌ام رو به تپش آورد.
صداش روحم‌رو نوازش می‌کنه.
با شنیدن اسمش از خود بی‌خود می‌شم.
بدون اون توی شلوغ ترین جمع هم بازم تنهام.
می‌خوام دوباره این سم رو که بهش عشق می‌گن رو دوباره بچشم.
با این‌که این سم یه بار من رو به کشتن داد،
اما مشتاقانه می‌خوام بازم براش بمیرم.
چون زندگی من بدون این سم تفاوتی با مرگ نداره.

پیشنهاد نودهشتیا:

دانلود رمان فانتزی سیب خونین۱ به قلم EL

دانلود رمان اجتماعی عاشقانه خطوط موازی به قلم F.M

بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود:

فلش بک به دو سال پیش
آماندا
مچ پای آماندا ضربه دیده بود ولی او قصد تسلیم شدن نداشت و با تمام سرعت بدون توجه به دردی که حس می‌کرد از پله‌ها بالا می‌رفت و از عمویش چند طبقه جلوتر بود.
او در این یک سال اخیر همه اعضای آن خانواده شلوغش را از دست داده بود.
جنازه مادرش و پدرش را خودش از روی زمین جمع کرده بود.
بعداز چند ماه خواهرهای کوچک‌تر ش که دو قلو بودند را کنار پدر و مادرش دفن کرده بود تحمل مرگ برادر بزرگترش که بیش‌از همه عاشقش بود رو نداشت.
نمی‌توانست مرگ او را تحمل کند او به اندازه کافی مرگ اعضای خانواده‌اش را دیده بود و اکنون هیچ علاقه‌ای به تماشای نبرد عمویش و برادرش باشد.
او فقط می‌خواست برادرش زنده باشد و نفس بکشد.
حتی به عنوان شیطان هم او را قبول می‌کرد. چون مطمئن بود آروین قلب مهربانی دارد و تبدیل شدن به خون‌آشام تأثیری روی قلب او نمی‌گذارد و می‌تواند در برابر خون انسان‌ها مقاومت کند.
به طبقه بالا رسید و رو‌به‌روی آروین ایستاد. به شدت نفس- نفس می‌زد و قفسه سینه‌اش بالا پایین می‌رفت و بدن خسته و زخمی‌اش خیس عرق بود.
به زور روی پاهایش ایستاده بود و به نرده‌های آهنی زنگ زده راه‌پله تکیه زده بودم.
نگاهی به چهره آشفته و ناراحتش و گونه های خیسش انداخت.
همان لباس ست لی و مشکی‌اش که غرق خون و خاک شده بود به تن کرده بود این لباس در واقع اولین هدیه‌ای بود که از خواهرش دریافت کرده بود.
آروین بین در گیر افتاده بود بیرون از این راه‌پله خورشید داغ تابستان بی‌صبرانه منتظرش بود تا او را زنده- زنده بسوزاند.
و داخل راه‌ پله هم دو انسانی که زمانی خانواده او بودند با نیزک‌های چوبی به دنبال کشتن او بودند.
آروین با چشم‌های تغییر یافته قهوه‌ای رنگش به خواهرش التماس می‌کرد که او را نکشد.
او به راحتی همه شکارچیان را می‌کشت اما آماندا خواهر کوچکتر خودش بود حتی نمی‌توانست به آن فکر کند.
دست‌هایش از شدت ترس به لرزه در آمده بود
به شدت ترسیده بود و می‌دانست که مرگ نزدیک است اما او به شدت از مرگ می‌ترسید و سعی می‌کرد زنده بماند. نمی‌توانست ضربه‌ای به آماندا بزند و فرار کند او را خیلی دوست داشت و اصلا نمی‌توانست به درگیر شدن با او فکر کند
آروین با لحن ملتمسانه‌ای گفت:
– خواهش می‌کنم آماندا نجاتم بده من می‌ترسم من نمی‌خوام بمیرم.
صدای مملو از ترس و نگرانی قلب آماندا را به لرزه در می‌آورد.
نیزک چوبی‌اش رو روی زمین انداخت و درحالی که به او نزدیک می‌شد حلقه‌ای که روش عقیق سبز رنگی داشت رو از دستش در آورد و داخل دست برادرش گذاشت و به صورت رنگ پریده‌اش زل زد و با لحن بی‌حسی گفت:
– من بهت ایمان دارم. مطمئنم تو هیچ وقت هیولا نمی‌شی.
امیدواری روزی سر بریده نانسی رو برام بیاری.
لبخندی روی لب بی‌رنگ آروین نشست حلقه را داخل دستش کرد و اسم رو توی دستش کرد و اشک‌های روی گونه اش را پاک کرد و با بغض رو به خواهرش گفت:
– نا امیدت نمی‌کنم.
آماندا نمی‌توانست دوری برادرش را تحمل کند از بچگی با او بود و هیچ‌وقت از او دور نشده بود.
از خود بی‌خود شد به گریه افتاد و برادرش را برای آخرین بار در آغوش گرفت‌.
برادرش دست سرد یخی‌اش را آرام دور کمرش حلقه زد.
اشک‌های آماندا بی‌صدا روی گونه‌ زخم خورده و خاکیش جاری شد.
هر دو با شنیدن صدای ارسلان شوکه شدند او درحال نزدیک شدن بود.
آروین زود از خواهرش جدا شد و همان‌طور که به سمت عقب قدم بر می‌داشت گفت:
– فراموشت نمی‌کنم.
آماندا با دیدن این که برادرش زیر نور خورشید نمی‌سوزد و حلقه‌ای که او ساخته است به خوبی کار می‌کند لبخندی رضایت‌مندی زد.
آروین لبه بام ایستاد و پرید و هم‌زمان عمویش ارسلان همان طور که نفس- نفس می‌زد خودش را به آماندا رساند و نفس زنان با صدای گرفته‌ای خسته‌ای گفت:
– چی شده؟
سپس کنار آماندا روی زمین ولو افتاد.
آماندا با ناراحت ساختگی خطاب به عمویش گفت:
– رفت زیر نور خورشید و خودش رو آتیش زد.

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان سفر به جزیره مرگ به صورت pdf از معصومه نجاتی
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: سیب خونین 3
  • ژانر: عاشقانه، فانتزی
  • نویسنده: EL
  • ویراستار: تیم ویراستاران نودهشتیا
  • طراح کاور: N_zeynali
  • تعداد صفحات: 478
  • حجم: 5.0MB
  • منبع تایپ: نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=3402
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • آلما
    17 دسامبر 2023 | 11:26

    رمان جذابیه منتظرش بودم

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.