دانلود رمان سفری دیگر از ملی ملازاده ،اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه: تاریخ بشر حکایت انسان های عادی است که بر ترس خود چیره شده و کارهای شگفتانگیزی انجام دادهاند.
برشی از متن رمان
ترسم یکم کمتر شد و زل زدم بهش. یعنی چی؟ نکنه اگه این ها رو بکشم سربازم میشن؟ وای خدای من چه جالب! از جام بلند شدم و با خیال راحت تری به سر و پاش نگاهی انداختم. لباس کوتاه و آستین بلندی تا روی زانو داشت به رنگ پرتقالی. -تو سرباز کدوم سلسله ای؟ -من سرباز مادی در خدمت سرورم هستم. خودم رو جمع و جور کردم. -باشه اگه در خدمت منی بیا. بعد کوله ام رو گرفتم سمتش. -این رو هم بیار. سریع ازم گرفت دلم یکم آروم تر شده بود، شونه هام هم حاال سبک تر شده بود. همین طور به دور و بر نگاه می کردم کلی مکان ها بود که شواهد نشون میداد هر کدومشون از یک جایی اومدن. مثال یکی از زمان ما، یکی از زمان ساسانیان بعد از یکم راه هوا تقریبا داشت رو به تاریکی می رفت که چشمم به یک رود افتاد برگشتم سمت نگهبان. -اون رود چیه؟ -اروند رود است سرورم. لبخندی زدم و به سمت رود رفتم بعد برگشتم سمت سرباز. -من گشنمه. برو ببین چیزی می تونی برای خوردن پیدا کنی. فقط حیوونی رو نکشی. اون که رفت نگاهی به دور و بر کردم چندتا درخت اون جا بود که زیرش شاخه های ریخته دیده میشد. اون ها رو جمع کردم و با فندکی که همراهم بود آتیش روشن کردم. همون موقع سرباز رسید دیدم توی دستش چندتا یک دسته خرما همون جور که از درخت جداش می کنند بود. ازش گرفتم و روی زمین گذاشتم. -تو می تونی چیزی بخوری؟ رباط وارانه گفت: -خیر. آهانی گفتم و خرماها رو شستم بعد یک چندتایی خوردم. ***آرشا*** از اینکه بدون اجاره لباس در حال برگشت بودیم سمیه دلخور بود و نگاهم نمی کرد؛ حتی پاستیل های مورد عالقه اش که براش گرفته بودم ناراحتیش رو کمتر نکرد. -قهرت هم مثل مهرت قشنگه!
سعی کرد نخنده اما نتونست و به خنده افتاد. -باید به بابات هم بگیم تا کمکمون کنه. -به بابا برای چی؟ خودمون دوتایی انجامش میدیم . نگاه عاقل اندر سفیهانه بهم انداخت و گفت: -چرا اینطوری میکنی؟ تو هنوز بیست و چهار سالته و به حمایت خانوادت احتیاج داری. چرا طوری رفتار میکنی انگار از هفت دولت آزادی؟ گیج گفتم : -متوجه منظورت نمیشم. یعنی تو دوست داری من وابسته به خانوادهام باشم؟ -نه! کدوم زن همچین چیزی رو دوست داره؟ من فقط دوست دارم احساسات خانوادت رو درک کنی و خود رأی نباشی. -باز هم متوجه نشدم؛ اما باشه به بابا هم میگم. اصال خانوادگی میریم. خوبه؟ لبخندی زد. -این شد. آروم آروم زیر لب تکرار می کرد: -مغرور نباش؛ قبر جایگاه تو است! شما ثروتمند هستید. و شما قوی هستید. و اما مستقل هستید. همینطور شما به کسی نیاز ندارید. اکنون بله؛ اما در هنگام مردن اوضاع تو چگونه خواهد بود. بعد از مرگ، شما به کسی نیاز ندارید که بدن شما را بشوید. شما به کسی نیاز ندارید که شما را کفن کند. شما به کسی نیاز ندارید که جسد شما را دفن کند.
ملیکا جون من از رمان های تخیلی ، تاریخی خوشم میاد و از این نوشتت خوشم اومده هم اسم رمانت خوبه و به رمانت میاد و هم خلاصه جالب و مفهومی نوشتی و ادم رو به فکر وا میداره
یه سلام و خسته نباشید گرمم به نویسنده. انتخاب ژانر فوقالعاده بود،من تابه حال رمان تاریخی نخونده بودم، سیر رمان گاملا به خواننده این موضوع رو القا میکردکه رمان تاریخیه، یعنی اگه حتی یه نفر بخواد از وسطهای رمان اون رو بخونه اولین چیزی که درباره ژانر میفهمه تاریخی بودنشه. فضا سازیت عالی بود، مخصوصا لحظههایی که میخواستی یه قسمتی از یه مکانی رو توصیف کنی. موفق باشی
اینکه سبک تخیلی با تاریخ قاطی شده بود واقعا برام جدید بود رمانت عالی ملیکا جانم من لذت بردم از خوندنش من خیلی ژانر تخیلی رو دوست دارم میدونم که الان هم درحال تایپ رمان جدیدی در انجمن هستی و امیدوارم که مثل همین رمان موفق باشی قلمت مانا
سلام ملیکا جوونم، اوممم باید بگم که ترکوندی، بینظیر بود. یه جور خاص بود، همه چیو باجزئیات توضیح داده بودیا اما جالب ایجا بود که بااین همه ریز بینیت تو نوشتن از خوندنش خسته نشدم، یعنی جوری باآب و تاب ماجرارو شرح دادی که مدامبه خودم میگفتم کاش تموم نشه. موفق باشی عزیزم
ملی جان رمان های شما خیلی خوبه، رمان سفری دیگر خیلی عالیه و من رمان شما رو بسیار مشتاق مطالعه کردم و واقعا از اون خوشم اومد، همچنین دیگر آثار شما هم بسیار زیبا هستند. قلمتون مانا🌺
سلام دوستان عزیز از دنبال کردن و نظرات شما بی نهایت سپاس گذارم نمی تونم بگم نظراتتون چه تاثیرات مثبتی داره این رمان که دنبال کردید جلد دومش در صفحه دانلود هست
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
ملیکا جون من از رمان های تخیلی ، تاریخی خوشم میاد و از این نوشتت خوشم اومده هم اسم رمانت خوبه و به رمانت میاد و هم خلاصه جالب و مفهومی نوشتی و ادم رو به فکر وا میداره
یه سلام و خسته نباشید گرمم به نویسنده.
انتخاب ژانر فوقالعاده بود،من تابه حال رمان تاریخی نخونده بودم، سیر رمان گاملا به خواننده این موضوع رو القا میکردکه رمان تاریخیه، یعنی اگه حتی یه نفر بخواد از وسطهای رمان اون رو بخونه اولین چیزی که درباره ژانر میفهمه تاریخی بودنشه. فضا سازیت عالی بود، مخصوصا لحظههایی که میخواستی یه قسمتی از یه مکانی رو توصیف کنی. موفق باشی
بسیار زیبا و عای قلمتون ماندگار
رمانی قشنگ ک کلی کیف کردم از خوندنش.. قلمت مانا عزیزم
اینکه سبک تخیلی با تاریخ قاطی شده بود واقعا برام جدید بود رمانت عالی ملیکا جانم من لذت بردم از خوندنش من خیلی ژانر تخیلی رو دوست دارم میدونم که الان هم درحال تایپ رمان جدیدی در انجمن هستی و امیدوارم که مثل همین رمان موفق باشی
قلمت مانا
رمان عالی و به سبکی زیبا نوشته شده.
سلام ملیکا جوونم، اوممم باید بگم که ترکوندی، بینظیر بود.
یه جور خاص بود، همه چیو باجزئیات توضیح داده بودیا اما جالب ایجا بود که بااین همه ریز بینیت تو نوشتن از خوندنش خسته نشدم، یعنی جوری باآب و تاب ماجرارو شرح دادی که مدامبه خودم میگفتم کاش تموم نشه.
موفق باشی عزیزم
ملی جان رمان های شما خیلی خوبه، رمان سفری دیگر خیلی عالیه و من رمان شما رو بسیار مشتاق مطالعه کردم و واقعا از اون خوشم اومد، همچنین دیگر آثار شما هم بسیار زیبا هستند. قلمتون مانا🌺
سلام دوستان عزیز از دنبال کردن و نظرات شما بی نهایت سپاس گذارم نمی تونم بگم نظراتتون چه تاثیرات مثبتی داره این رمان که دنبال کردید جلد دومش در صفحه دانلود هست