دانلود رمان خلاصه: خستگی بر روی دستانم پیله تنیده بود و همچنان به خاطر حامی، قدمهای محکمم را در پی هم برمیداشتم. هر که مرا میشناخت، به وقت تنهایی و نداری، رهایم کرد و هر که ماند، نگاهش صعود کرده و از آن بالا به زندگیام سرک کشید. تمام وجودم برای حامی میزد… پسرک من اگر نباشد… وای به آن روزی که نباشد!
برشی از رمان: پاییز خوشبین – سه سال پیش با چشمان بسته به آهنگی که از موبایل در حال پخش شدن است، گوش میدهم. پنجهی پا را همراه با ریتم آهنگ روی کاناپه میکوبم. در ذهنم همراه با خواننده که صدایش مدام در خرتخرت دستگاه تاتو گم میشود، میخوانم. پونه در حال تاتو زدن روی استخوان پشت گوشم است. اسپری لیدوکایین کمکم خاصیت سِر کنندگیاش را از دست میدهد و سوزش را روی پوستم حس میکنم اما از ترس خراب کردن کار پونه جیک نمیزنم. دوباره ذهنم را به آهنگ معطوف میکنم. محکم روی زمین باز بکوب! اول مسیره روی پات بمون! انتهای این مبارزه برد با ماست بجنب! وقت نیست پاشو بگو من ادامه میدم.* روز مهمی است. چند ساعت دیگر قرار مهمی دارم. چشمانم را کمی باز میکنم. از باریکهی پلکهای باز شده، گلدانهای سبز آن سوی تراس کوچک را که به اندازهی یک کاناپه و یک صندلی بیشتر گنجایش ندارد، دید میزنم. دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نمیکنم. اعتماد نمیکنم. بزرگترین خطایی که داشتم جار زدن نداریام بود و احتیاج داشتن به پول! بعد از تجربههای ناموفق در این دو سال فهمیدهام، محل کار جای اعتماد و اطمینان نیست! با زانوهایی که آنها را بغل زدهام و گردنی کج، زیر دستان پونه که روی سروکلهام خیمه زده، گوشهی کاناپهی رنگ و رو رفته در تراس خانه نشستهام. اینجا در خانهی امنی که دارم زیر دستوبال خواهرم گردن کج میکنم. اما امکان ندارد دیگر در مقابل احدی سر پایین ببرم. سوزشی که روی پوستم حس میکنم بیشتر میشود و شانهام کمی بالا میپرد. – تکون نخور پاییز… آخراشه. با شنیدن اخطار پونه حلقهی دستانم را به دور زانوها محکمتر میکنم و لب پایینم را به دندان میکشم. با هر حرکت سوزن دستگاه روی استخوان درد هم به سوزش اضافه میشود. دندانهایم را بر هم فشار میدهم و خفه میگویم: – چقدر دیگه مونده؟ – قاصدک تموم شده. یه دونه دیگه پر جدا شده بزنم، تمومه. جای پنجههای پونه که موهایم را محکم نگاه داشته آزارم میدهد. گونهام از فشار زیاد روی زانو به درد افتاده است. چشم باز میکنم و به لبهی تراس و گلهای ناز صورتی که در تابش صبحگاهی باز شدهاند، خیره میشوم. – پونه اسپری بزن بابا داری دهنمو صاف میکنی. چند تا پر قاصدک زدی؟ – چقدر حرف میزنی اَه. گفتی چهار تا بزنم دیگه. آخریشه نازک نارنجی بابات. صدای دستگاه تاتو کنار گوشم نمیگذارد آهنگ را درستوحسابی بشنوم. کلافه انگشت اشارهام را روی شاسی بلند کردن صدا فشار میدهم. وضوح صدای خواننده بیشتر میشود. هی زندگی چیکار کردی با من؟ تو اینو بهم بگو تو نامردی یا من؟ اینم بدون این تویی که تهش باختی. من ادامه میدم هنوز منو نشناختی. ادامهی آهنگ را با صدای بلند میخوانم و پونه هم با زمزمه کردن کلمهی “ دیگه “ همراه میشود. – اونا خواستن من برم و برنگردم. – دیگه. – منی که برندهی هر نبردم. – دیگه. – منی که تو ظلمت سر نکردم. – دیگه. – واسه رسیدن شانس صبر نکردم و با صفر یه کاری کردم، مطمئنم خیلیا با صد تا صد، نکردن. صدای دستگاه تاتو قطع میشود. حولهی نمدار روی پوستم کشیده شده و روحم را تازه میکند. نفس عمیقی که میکشم در صدای پونه گم میشود: – تمام. اینم پاییز جدید. قاصدک نشان شدی خوش تیپ. حین چپ و راست کردن گردنم و گفتن “ آخیش “ میچرخم و پاهایم را از کاناپه پایین میبرم.
از خلاصه رمانت خیلی خوشم اومد یه حورایی با کلمات بازی کردید و قشنگ روایت زندگی شخصیت های رمانت رو در چند خط توصیف کردی، این کار خیلی سخت هستش و افرین به شما و قلم قوی ک دارید
از خلاصه رمانت خیلی خوشم اومد یه حورایی با کلمات بازی کردید و قشنگ روایت زندگی شخصیت های رمانت رو در چند خط توصیف کردی، این کار خیلی سخت هستش و افرین به شما و قلم قوی شما عزیزم.
خلاصه واقعا واقعا واقعا خفن بود و معلوم بود با خلاقیت و فکر در دستان یک نویسنده موفق نوشته شده. مهدیه جان واقعا رمانت سحر آمیز بود، موفق باشی و قلمت مانا
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام لینک دانلودش کجاست؟
امیدوارم نویسندگی رو با همین قوت ادامه بدید و موفق باشید و در کارهای بعدی هم بدرخشید.ممنون
از خلاصه رمانت خیلی خوشم اومد یه حورایی با کلمات بازی کردید و قشنگ روایت زندگی شخصیت های رمانت رو در چند خط توصیف کردی، این کار خیلی سخت هستش و افرین به شما و قلم قوی ک دارید
از خلاصه رمانت خیلی خوشم اومد یه حورایی با کلمات بازی کردید و قشنگ روایت زندگی شخصیت های رمانت رو در چند خط توصیف کردی، این کار خیلی سخت هستش و افرین به شما و قلم قوی شما عزیزم.
خلاصه واقعا واقعا واقعا خفن بود و معلوم بود با خلاقیت و فکر در دستان یک نویسنده موفق نوشته شده. مهدیه جان واقعا رمانت سحر آمیز بود، موفق باشی و قلمت مانا