دربعضی مواقع هم میشد خانوم معلم..بس که درس اخلاق می داد به همه مریم دخترخالم بود…خاله نرگس زنی مهربون وتنها شوهرش چندسال پیشا براثر تصادف فوت کرده بود یه پسرم داشت به اسم… ولش کن حتی دوس ندارم اسمشو بیارم با صدای نگین خواهریم…ازفکروخیالاتم دراومدم…به سمتش نگاه کردم -چیه نگین؟؟ دستمومی کشید..بیا بریم اجی لباسامونو عوض کنیم چقد فک می کنی اخمی کردم…همینم مونده بود توبهم بگی چقد فکر می کنم سرموتکون دادم تاخیالات بپره امان ازاین خیال بافی شده کل زندگیم یادحرف مامان افتادم بهم می گفت توهمی…حقم داشت زیادی خیال بافی می کردم…زندگیمم باهمین خیالات قراربود بسازم اطرافمو نگا کردم.
مامان کجا غیبش زد یهو بعداز تعویض لباس رو تنها صندلی ک توپذیرایی بود نشستم خانوما بالا مشغول چیدن سفره ی عقد بودن سوهان ناخونموبرداشتمومشغول شدم..حوصله ی خاله زنک بازی نداشتم..مرداهم مشغول چیدن میزو صندلی تو محوطه ی پشت خونه بودن باصدای بم ومردونه ای سوهانو تومشتم فشردمو سرمو به عقب برگردوندم هنوزم بامتانت وخجالت حرف می زد بادیدنش سوتی زدم…اوه آقارو خوشتیپ کردی جناب.. خنده ی بامزه ای کرد..صورتشو صافو صیقلی کرده بود کت شلوار ابی روشنی به تن داشت خیلی رُک گفتم..نکنه قراره ازکسی دل ببری امشب که انقد خوشتیپ کردی پسرمامانی سرشو بلند کرد..چشماش نشون می دادک دلخور شده بیخیالی گفت؛خوبی دخترخاله..چرااینجا نشستی چرانرفتی بالا سوهانو توجیبم گذاشتم..آدامسو باد کردمو بعدش بلندترکوندم…وگفتم؛حسش نیس با دلخوری به حرکتم نگا کرد اگه مامان بود بخاطراین کارم سرم روتنم نبود الان تودلم زمزمه کردم اگه بود الان بهم می گفت خیلی من ومن کنان گفت…فک کردم رفتی بامریم اینا آرایشگاه سوهانودراوردمو مشغول شدم بی اهمیت گفتم نه..نیازی نمی دیدم برم صدای تودلم گفت.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
زهرا ی عزیز من یک رمان دیگه از شما خوندم و قلمتون رمان هاتون واقعا عالی هست😍👌
خانمگل نویسنده افرین به این نوشته های جالب و جذابت امیدوارم که همه نوشته هات و داستان هات قشنگ و جذاب باشه و در این راه موفق باشی گلم.
زهرا رمان نگار واقعا عالی بود،موفق باشی و قلمت مانا🥰