دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

4.5/5 - (31 امتیاز)
دانلود-رمان-بی-قرارم-کن-برای-کامپیوتر-و

دانلود رمان بی‌قرارم کن

نام رمان: بی‌قرارم کن

نویسنده: مهرنوش

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحات: ۶۲۲

دانلود رمان بی‌قرارم کن از  مهرنوش به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه:

دخترک قصه رنج ها دیده و زحمت ها کشیده، پدر آهو چنان رفتار بدی با مادرش داشت که او را از هر مردی متنفر کرده بود. این احساس زمان اوج گرفت که آهو متوجه شد پدرش همسر دومش را هم گرفته. چرخ گردون همین طور نماند و احساسات آهو بلاخره به غلیان در آمد و عاشق شد. اما باز هم سختی های روزگار دست از سرش بر نداشت و…

پیشنهاد ما:

دانلود رمان اشک هایم دریا شد به صورت pdf از

nojan

بخشی از کتاب:

صبح زود با آزاده از خونه زدم بیرون .دلم هوای این رو داشت که برم بهشت زهرا.به آزاده حرفی نزدم.چون میدیم روحیه اش خیلی بهتر شده و دلم نمیخواست حالا که موقع امتحاناش هستش باز حال و هوای گذشته رو بید سراغش.دلم نمیخواست به درسش بیش از این ضربه بخوره.میدونستم این اتفاقاتی که برامون افتاده باعث شده از خیلی درساش عقب بیوفته.خیال داشتم این یه ماهِ آخر براش معلم خصوصی بگیرم و کلاسهای تقویتی بفرستمش .با صدای راننده که گفت خانوم کدوم قطعه میخواین برین به خودم اومدم.امروز ولخرجی کره بودم و با ماشین آژانس اومده بودم.دستم رو توی کیفم کردم و گفتم :همینجا خوبه.بعد هم مبلغی که قبلا توافق کرده بودیم رو به طرفش گرفتم و گفتم:شما میدونین از اینجا چطوری با مترو میتونم برم تجریش؟با دست اشاره ای کرد و گفت :میتونین از اطلاعات اونجا بپرسین.من زیاد وارد نیستم.تشکری کردم و از ماشین پیاده شدم.پیدا کردن جایگاه مامان و بابا زیاد سخت نبود.کنار قبرشون نشستم و گلهای خشک شده رو کنار زدم و با گلاب سنگ قبرشون رو شستم .بعد چند شاخه گلی رو که با خودم آورده بودم رو روی قبرشون گذاشتم و فاتحه خوندم. با صدای کفشی که با ایستادن کنارم متوقف شد به خودم اومدم و سرم رو بالا گرفتم.پیرمردی که قرآن به دست بود و به من نگاه میکرد.به احترامش بلند شدم و سلام کردم.میدونستم کارش اینه که در ازای مبلغ ناچیزی قرآن بخونه .نشست و قرآن رو باز کردا.ونقدر با صداش آرامش گرفتم که ناخودگاه بغض گلوم به اشک تبدیل شد و چکید.این اشک با اون صوت ملکوتی که آیه های آسمانی رو تلاوقت میکرد احساس خوبی بهم داد.***وقتی کارم تموم شد تصمیم گرفتم با مترو برگردم .ولی اونقدری که من وقت داشتم مطمئن بودم به موقع به سر کار نمیرسم.برای همین به طرف چند ماشین خطی که اونجا ایستاده بودن رفتم و سوار شدم.کمی سرم درد میکرد برای همین تا موقعی که برسم چشمام رو بستم .هر چند که باید چند خط دیگه عوض میکردم ولی همین چند دقیقه هم برای اینکه مسکن سر دردم بشه خوب بود.وقتی رسیدم بیش از نیم ساعتی دیر شده بود.داروخانه اونقدری شلوغ نبود.وارد شدم و سلام سر سری و سریعی به جمع کردم و به طبقه پایین رفتم تا وسایلم رو بگذارم.آقای دکتر مهر آریا هم پایین بود.حالا همیشه این آقای دکتر قبل یازده نمیومدا . اَد امروز که من دیر کردم زود رسیده بود.سلام کردم.در حال درست کردن قهوه بود که به طرفم برگشت.-به به آفرین ..آفرین سلام.این آقای دکتر تیکه کلامش به به و آفرین بود.یه وقتایی وقتی هم که خرابکاری میشد میگفت به به آفرین که همین باعث خنده جمع میشد.الان هم که گفت به به آفرین آفرین ،من مونده بودم از روی عصبانیتشه یا باز تیکه کلامش عود کرده بود.یه کم خودم رو مظلوم نشون دادم و گفتم:ببخشین آقای دکتر که دیر شد.خیلی شرمندم.نمیخواستم اینطور بشه.

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان کلاهی برای باران به صورت pdf از ببار بارون
  • اشتراک گذاری
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=649
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • ساتی
    12 مارس 2022 | 07:39

    این همه سختی واقعا درناکه..رمان خیلی خفنی بود

  • ساتی
    19 مارس 2022 | 07:47

    مهرنوش جان، شما قلم قوی و پخته ای دارید که این رو در تمام آثار شما می‌شود حس کرد. رمان بی قرارم کن هم رمانی زیبا و خواندنی بود

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.