دانلود رمان سیاه به رنگ بخت از ملیکا شیری به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان: رها دختری با دلخوشیهای کوچک است. به دلیل شرایط خانوادگی مجبور به ازدواج با مرد مسنی میشود. زندگی در آن عمارت برایش به جز سیاهی ماجراهایی به همراه دارد که باعث تغییر مسیر زندگیاش میشود.
نور آفتاب مستقیم روی چشمهام میزد، بالاخره جرعتش رو پیدا کردم که چشمهام رو باز کنم. من کجا بودم، اینجا چیکار میکردم؟ روی روتختی و تخت، چند میلیونی خوابیدم، خنده داره!
اتاقی به بزرگی پذیرایی ما بود، کش و قوسی به بدنم دادم و از جام بلند شدم. تازه چشمهام به حلقهی توی دستم افتاد، پوزخندی زدم بهتر بود بهش فکر نکنم، البته فعلا!
با هر جون کندنی بود، از جام بلند شدم. به سمت سرویس بهداشتی رفتم، باز هم خندیدم توی اتاقم واسهی خودم یه سرویس جدا داشتم، چیزی که حتی تو خواب هم نمیدیدم.
البته فکر کنم همه اتاقهای این خونه سرویس مجزا داشته باشن، با این که هنوز خونه رو ندیدم؛ من و چه به این چیز ها، والا!
آب سرد روی پوست صورتم حس خوبی بهم میداد. خواب از سرم پریده بود، باید آماده میشدم و به دانشگاه میرفتم.
سمت کمد اتاقم رفتم، مثل توی فیلمها باید پر از لباسهای رنگی میبود، اما فقط لباسهایی که از خونه آورده بودم بود. یه مانتوی سادهی مشکی، جین ساده، کتونی و مقنعه مشکیم رو انتخاب کردم. چشمهام از گریهی دیشبم پف داشت برای همین یکم آرایش کردم و آماده شدم.
عطری که دیگه رو به تمومشدن بود رو به گردنم پاشیدم، کولهام رو برداشتم و در اتاق رو که باز کردم تازه این قصر رو دیدم.
واسم خیلی هم زیاد بود، همین که اومدم از پلهها پایین برم، یکی از خدمتکارها صدام کرد.
– رها خانوم؟
– بله.
– آقای مهندس منتظر شما هستن برای صبحانه.
همین رو کم داشتم که گند بزنه به روزم، از دیشب تا حالا نمیخواستم حتی ببینمش.
– بیزحمت بهشون بگین من میل ندارم، دیرم شد رفتم دانشگاه مر…
نذاشت جملهام تموم بشه.
– اما میدونند نرفتید.
پوفی از سر کلافگی کشیدم.
– کجا باید برم؟
– بفرمایید من راهنماییتون میکنم.
خوبه که باهام اومد وگرنه تو این عمارت گم میشدم. یه سالن نسبتا بزرگ و مجلل که یه در مجزا داشت، احتمالا سالن غذا خوریه این خونه بود.
سلام و صبح بخیر گفتم. مهندس معتمد سرشون رو بالا آوردن، با سر جوابم رو داد:
– کی باید بری دانشگاه؟
– الانها داره دیرم میشه اگه امری ندارین من برم.
– بشین بیصبحانه که نمیشه بری، صبحانهات رو بخور میگم برسوننت از اینجا مسیرت دوره.
خواستم مخالفت کنم و بگم خودم میرم؛ چنان با قاطعیت گفت که نتونستم.
افتضاح بود از این همه وقاحت حالم بد شد دو تا آدم که میدونن به هم محرم هستن با همدستی همه اطرافیان نفهمشون کاملا حق به جانب و بدون عذاب وجدان عاشق همن و به همسر دختره خیانت میکنن اصلا هم فکر نمیکنن همسر پدر حتی اگر طلاق بگیره تا آخر عمر به پسر ناتنیش محرم میشه و امکان ازدواجش از بین میره(حتی اگر پسره و پدره ناتنی باشن مهم اینه که دختره و پسره زمانی که در کمال وقاحت همو بغل میکردن این موضوع رو نمیدونستن)
عزیزم ممنونم از نظرتون اما محرمیتی بین اون دو نفر وجود نداشته اگر داستان رو با دقت میخوندید متوجه میشدید و اردلان عموی سام بود نه پدرش! پس هیچ محرمیتی بین سام و رها نبود اگر پدر و پسر بودن حرف شما درست بود💐
عزیزم پدرخوندگی وجود نداشته وگرنه ازدواجی طبق شرع وجود نداشت چون بهم محرم بودن تا اخر عمر! و اگر با دقت تر میخوندید متوجه میشدید که خودشون از این موضوع اگاه نبودن بعد که فهمیدن از هم فاصله گرفتن پس وقاحتی وجود نداشت! ازدواج رها هم فقط روی کاغذ بود از هم داشتن جدا میشدند چون اردلان خودش هم اون رو نمیخواست و با کسای دیگه بود و حتی خانوادش پشت رها بودن چون میدونستن چقدر بدی کرده و در اخر هم که کاملا مشخص میشه نسبت و محرمیتی بین اون دوتا نبود و اینم بگم که شما هر رمانی که میخونین اول رمان هنوز کسی به کسی محرم نیست ولی شاید بهم دست بدن یا همو بغل کنن، پس نادرسته!؟ من فقط خواستم یکم براتون شفاف سازی کنم چون درست متوجه نشدید تمام اطلاعات شرعی که شما فرموندید درموردش تحقیق شده و با علم بر اون نوشته شده! بازهم ممنون از وقت باارزشتون❤️
عزیزم پدرخوندگی وجود نداشته وگرنه ازدواجی طبق شرع وجود نداشت چون بهم محرم بودن تا اخر عمر! و اگر با دقت تر میخوندید متوجه میشدید که خودشون از این موضوع اگاه نبودن بعد که فهمیدن از هم فاصله گرفتن پس وقاحتی وجود نداشت! ازدواج رها هم فقط روی کاغذ بود از هم داشتن جدا میشدند چون اردلان خودش هم اون رو نمیخواست و با کسای دیگه بود و حتی خانوادش پشت رها بودن چون میدونستن چقدر بدی کرده و در اخر هم که کاملا مشخص میشه نسبت و محرمیتی بین اون دوتا نبود و اینم بگم که شما هر رمانی که میخونین اول رمان هنوز کسی به کسی محرم نیست ولی شاید بهم دست بدن یا همو بغل کنن، پس نادرسته!؟ من فقط خواستم یکم براتون شفاف سازی کنم چون درست متوجه نشدید تمام اطلاعات شرعی که شما فرموندید درموردش تحقیق شده و با علم بر اون نوشته شده! بازهم ممنون از وقت باارزشتون❤️
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
افتضاح بود از این همه وقاحت حالم بد شد دو تا آدم که میدونن به هم محرم هستن با همدستی همه اطرافیان نفهمشون کاملا حق به جانب و بدون عذاب وجدان عاشق همن و به همسر دختره خیانت میکنن اصلا هم فکر نمیکنن همسر پدر حتی اگر طلاق بگیره تا آخر عمر به پسر ناتنیش محرم میشه و امکان ازدواجش از بین میره(حتی اگر پسره و پدره ناتنی باشن مهم اینه که دختره و پسره زمانی که در کمال وقاحت همو بغل میکردن این موضوع رو نمیدونستن)
عزیزم ممنونم از نظرتون اما محرمیتی بین اون دو نفر وجود نداشته اگر داستان رو با دقت میخوندید متوجه میشدید و اردلان عموی سام بود نه پدرش!
پس هیچ محرمیتی بین سام و رها نبود
اگر پدر و پسر بودن حرف شما درست بود💐
عزیزم پدرخوندگی وجود نداشته وگرنه ازدواجی طبق شرع وجود نداشت چون بهم محرم بودن تا اخر عمر!
و اگر با دقت تر میخوندید متوجه میشدید که خودشون از این موضوع اگاه نبودن بعد که فهمیدن از هم فاصله گرفتن پس وقاحتی وجود نداشت!
ازدواج رها هم فقط روی کاغذ بود از هم داشتن جدا میشدند چون اردلان خودش هم اون رو نمیخواست و با کسای دیگه بود و حتی خانوادش پشت رها بودن چون میدونستن چقدر بدی کرده
و در اخر هم که کاملا مشخص میشه نسبت و محرمیتی بین اون دوتا نبود و اینم بگم که شما هر رمانی که میخونین اول رمان هنوز کسی به کسی محرم نیست ولی شاید بهم دست بدن یا همو بغل کنن، پس نادرسته!؟
من فقط خواستم یکم براتون شفاف سازی کنم چون درست متوجه نشدید
تمام اطلاعات شرعی که شما فرموندید درموردش تحقیق شده و با علم بر اون نوشته شده!
بازهم ممنون از وقت باارزشتون❤️
عزیزم پدرخوندگی وجود نداشته وگرنه ازدواجی طبق شرع وجود نداشت چون بهم محرم بودن تا اخر عمر!
و اگر با دقت تر میخوندید متوجه میشدید که خودشون از این موضوع اگاه نبودن بعد که فهمیدن از هم فاصله گرفتن پس وقاحتی وجود نداشت!
ازدواج رها هم فقط روی کاغذ بود از هم داشتن جدا میشدند چون اردلان خودش هم اون رو نمیخواست و با کسای دیگه بود و حتی خانوادش پشت رها بودن چون میدونستن چقدر بدی کرده
و در اخر هم که کاملا مشخص میشه نسبت و محرمیتی بین اون دوتا نبود و اینم بگم که شما هر رمانی که میخونین اول رمان هنوز کسی به کسی محرم نیست ولی شاید بهم دست بدن یا همو بغل کنن، پس نادرسته!؟
من فقط خواستم یکم براتون شفاف سازی کنم چون درست متوجه نشدید
تمام اطلاعات شرعی که شما فرموندید درموردش تحقیق شده و با علم بر اون نوشته شده!
بازهم ممنون از وقت باارزشتون❤️