دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان
1.2/5 - (86 امتیاز)
دانلود داستان ایلگار

دانلود داستان ایلگار

نام داستان: ایلگار

نویسنده: آوین آرین مهر

ژانر: تخیلی،عاشقانه،طنز

دانلود داستان ایلگار از آوین آرین مهر به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه: موهای بوری داشت که بعد ها تبدیل به مویی قرمز رنگ شد.نگاهی اشت سبز رنگ.صورتی کک و مکی که ظاهرش رو از چیزی که بود عجیب تر می کرد.این دختر عجیب بود.خاص بود.هفت ساله که بود،مادر و پدر این دختر فهمیدند که بچه شون خاصه؛اما خودشون رو به نفهمی زدند و برای اینکه یه وقتی آزار دخترشون به کسی نرسه،اون رو به یک ویلایی تو جنگل بردن

پیشنهاد ما:

دانلود داستان روزگار عمارت ما به صورت pdf از پ.جلالی

بخشی از کتاب:

جنگل آروم بود.جوری که صدای خزیدن دیه‌گو رو می شنیدم!
مثلا قایم شده بود!پاهام ناخودآگاه به سمتی کشیده شد؛چشمام رو بستم و سعی کردم بفهمم که کجا دارم می رم.
دیدم که دیه‌گو،با اون چشم های سبز فسفریش،آروم آروم به سمت خونه می ره…چشم هام رو باز کردم و،واقعیت دیه‌گو رو دیدم.

از اینکه دوباره تونستم بفهمم که چیکار دارم می کنم و چه قدرتی دارم نیشم رو باز کردم.
بی صدا اما تند به سمت دیه‌گو رفتم.سه متر بود!
سریع گردنش رو گرفتم تا یه وقت اشتباهی نیشم نزنه.
کمی تکون خورد.با لحنه بدجنسی گفتم:دیدی گرفتمت!
دیه‌گو چشماش رو چرخوند و گفت:خب حالا! زیاد خوشحال نباش.چون ممکنه تا چند روز دیگه بریزن سرت!

با نگرانی چرخوندمش و تا جایی که زور داشتم دُمش رو روی پاهام گذاشتم.
_یعنی چی که میان؟!دیگه چی کارم دارن آخه؟!مگه من نمی تونم از خودم مراقبت کنم؟!غیر از خودم،تو هم هستی…من که تنها نیستم…یعنی هنوز باور نکردن که مرگ نیکی تقصیر من نیست؟!

دیه‌گو سرش رو روی گردنم گذاشت و گفت:هر چی بشه من باهاتم!نمی زارم هیچ توهینی بهت بکنن!

با درموندگی گفتم:وای خدا چقدر تو باهوشی! آخه ای مار خنگ! تو اگه بیای جلو اونا که هم خودشون سکته می کنن ، هم قبلش منو دار می زنن! چی کار می خوای بکنی؟!

با ناراحتی سر تکون داد و آروم گفت:نمی دونم!
منم سرمو انداختم پایین.
اما بعد از چند ثانیه گفت:ولی من یه کاری می تونم بکنم!

این مطلب از دست ندهید!
دانلود داستان روزگار عمارت ما به صورت pdf از پ.جلالی
  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=442
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • ساتی
    9 مارس 2022 | 11:50

    اسم داستان خیلی خوبه و آدم رو جذب میکنه برای خوندن این داستان زیبا. آوین جان واقعا داستان معرکه ای نوشتی، موفق باشید🌺

  • ملیکا
    15 مارس 2022 | 06:10

    آوین جان مرسی از رمان متفاوت جذابی که وقت گذاشتید برای نوشتنش خیلی خوشم‌اومده ازش خلاصش ادمو خیلی جذب میکنه و خواننده کنجکاو ادامه رمان می شه، مرسی از رمان قشنگت.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • ندا۱۹۹۳من این رمانو فک کنم ۱۰۰بار بیشتر خوندم اصلا برام جذابیتش رو از دست نداده ،واقعا...
  • adminسلام هروقت اومد قرار میدیم روی سایت...
  • دریافصل دوم رو از کجا باید تهیه کنیم؟...
  • minsooمن کتابشو دارم ماله مادر بزرگم بود همیشه تو ویترینش بود . بعد امسال داد بهم گفت...
  • Hanaجلد دوم رو از پیج نویسنده میتونید بخونید...
  • nrgsسلام فاطمه جان ممنون از قلم خوبت واقعاً لذت بردم از داستان قشنگت و بسیار متأثر ش...
  • آواخوندم و لذت بردم...
  • ناشناسبه نظرم خیلی قشنگ بود مثل آریل و اریک عروسی در کشتی باز هم مثل آریل و اریک لباس...
  • امیرجلد دومش کی میاد...
  • adminسلام قرار گرفت...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.