دانلود رمان به گمونم دل من رفته به باد برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان به گمونم دل من رفته به باد برای کامپیوتر و اندروید
خلاصه: پناه چهار ماه بعد از فوت همسرش متوجه میشود که باردار است. و او حالا با فرزندی ک پدری ندارد چه باید بکند؟!…
پیشنهاد ما
برشی از متن رمان
کفشام رو با کفش های مخصوصم عوض کردم وارد شدم.
_سلام تینا جون خوبی؟
_ سلام پرپر نه خوب نیستم دارم میمیرم دل و روده ام پیچیده بهم و هر دقیقه باید برم سرویس.
با خنده گفتم
_ خدا شفات بده.
_ بمیری پرپر مسخره نکن.
با خنده وارد رخت کن شدم تاپ و شورت مشکی رو پوشیدم و موهای بلندم رو باز کردم محکم با کش بالای سرم جمعش کردم. موهام به لطف کراتین لخت بود و مشکی پر کلاغی مثل چشم و ابروم. تو آینه رخت کن به خودم نگاه کردم و برای خودم بوس فرستادم.
چشمام به قول فرزاد سگ داشت مشکی و خمار با مژه های پر پشت و فر. دماغمم که عملی بود عروسکی و خوشگل لبهامم خدادادی پر و قلمبه بود ولی اگر هم نبود مشکلی نداشت فیلر لب رو برای چی گذاشته بودن؟ برای زمانی که خدا یکم تو بعضی چیزا کم گذاشته بود رفع و رجوعش کنیم.
خدا جون مخلصتم به ما که خوبش رو دادی گفتم برای کسایی که ندادی حالا تو به دل نگیری بزنی مشبیهه “چیز” مرغمون کنی دمت گرم این بوسم برای تو .
_ الو با توام پرپر باز خل شدی برای کی بوس میفرستی.
_ سلام مژی جونم خوبی قربونت.
_ فکر نکن این حرفا رو بزنی یادم میره کلاس صبح رو یک ربع زود تعطیل کردی.
_ بابا بی خیال شو دیگه بعدا پنج دقیقه به کلاساشون اضافه میکنم حل بشه.
_ خیلی خوب کم بلبل زبونی کن ورپریده قرتی. بدو شاگرات اومدن. بیشرف هر روزم خوش هیکل تر میشه.
_ قربونت مژی جونم عاشقتم که نامحسوس ازم تعریف کردی البته همه کف هیکلم هستن خدایی…
_ پرپر گمشو تا نصفت نکردم.
مژگان رئیس باشگاه بود درسته یکم سگ اخلاقه ولی من که عاشق مدیریتش و نظم و انظباتشم. بهش میگم باید ناظم مدرسه میشد.
من مربی رقص باشگاهش بودم. تنها کسیایی که از وضعیت زندگیم خبر داشتن مژگان و تینا بودن. برای همین همیشه نامحسوس هوام رو داشتن همیشه رقص های عروس و داماد رو به من میسپرد منم جلوی کتی که اونم مربی رقص بود لب از لب باز نمیکردم دختره سلیطه بود و هوچی گری میکرد منم دوست نداشتم نون خودم رو آجر کنم.
پیشنهاد نودهشتیا
https://98iiia.ir/?p=1389
لینک کوتاه مطلب:
نمیدونم چجوری احساساتم رو بیان کنم فقط میتونم بگم خیلی خیلی عالی بود
با ارزوی بهترین ها برای نویسنده عزیزززز
فاطمه جان هم اسم رمانت خوب بود و هم خلاصش هر چند کوتاه بود اما دلنشین و کنجکاو کننده بود و خواننده رو جذب می کرد.
امیدوارم قلم چشمگیری داشته باشی
این رمان عاشقانه و احساسی است. این رمان واقعا عالیه و ارزش یکبار خوندن که نه بلکه ارزش هزار بار خوندن رو داره.. قلمت مانا فاطمه جان
فاطمه جان، رمان شما واقعا عالی بود و معلوم بود با تمام احساسات و نهایت خلاقیت نوشته شده. لحن رمانتون روان و خواندنی بود. ولی اسم رمان کمی طولانی بود. موفق باشی جانا
چجوری پی دی افشو دان کنم؟