خلاصه: عشق تو میان جانم رخنه کرد و تمام خستگیها از روحم بِدر شدند. من با تو پرواز کردم و پریدن را تو یاد من دادی. حال بیقرارم کن با بازی مردمک چشمانت در رقص باران بهاری… و به من بگو میان آشوب ذلتی که به جانمان افتاده، کنار من خواهی بود…
با شنیدن صدای پشت سرش استکان توی دستش را روی کانتر گذاشت و به عقب برگشت. با دیدن شاهین که سعی داشت به زحمت خود را با آن پای گچ گرفته وارد آشپزخانه کند ابروهایش درهم رفت و گفت: -مامان جان واسه چی پا شدی راه افتادی تو آخه ؟ من صبحونه ت رو می آوردم اتاقت.. شاهین که تکیه اش را به چوب های توی دستش داده بود کلافه غرید : -نه حوصله ام سر رفته. شایان رفت؟
شایلی که حالا خود را به او رسانده بود و داشت کمکش می کرد تا وارد آشپزخانه شده و پشت میز بنشیند جواب داد: -آره مادر … مگه نگفت امروز سرش شلوغه و مصاحبه دارن. شاهین پوفی کرد و روی صندلی نشست. دو چوب زیر بغلش را کناری گذاشت و پای گچ گرفته تا زانویش را دراز کرد: -مثلا منم باید امروز اون جا می بودم. نامرد منو با خودش نبرد.
شایلی که میز صبحانه را دوباره از نو می چید گفت: -شایانو که می شناسی. وقتی می گه استراحت کن یعنی استراحت کن. از دخالت تو کارشم خوشش نمیاد. شاهین ابرو درهم کشید و با لحنی جدی گفت:
-من که می دونم واسه چی منو نبرد. می خواستم کمکش باشم. من که می دونم ترسید جلوی اون انتخابای خوشگلش رو بگیرم.
شایلی خنده اش گرفته بود اما سعی کرد خودش را کنترل کند. پسرهایش کپی برابر اصل پدرشان بودند. حالا او دیگر سه دامون داشت … شایان یک دامون جدی و محکم بود و شاهین یک دامون شوخ و پر از شیطنت. -نیمرو برات بزنم مادر؟ شاهین سری به نشانه نه تکان داد: -مامان داری منو می پیچونی … شایلی این بار نتوانست نخندد : -شاهین مامان جان، من کی شما رو پیچوندم ؟ لحنش بالاخره اخم های شاهین رو باز کرد و او را در فاز همیشگی شیطنتش فرو برد:
-یعنی رسما بیچاره شدیم … نه که شایانم آخر سلیقه ست .. معلوم نیست کی رو انتخاب کنه بذاره ور دلش … باز من اون جا بودم یه کم کمکش می کردم … چشمان شایلی گرد شد: -یعنی چی ؟ عزیزم اون جا محله کاره … شایانم اون قدر عاقل هست که…
شاهین میان کلامش پرید: -آره مامان جان از انتخاب منشی دفتر معلومه …این که نه عرضه داره سر کلاس یه کیس خوشگل پیدا کنه نه سر کارش.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خلاصت خوب و به اندازه بود ن خیلی طولانی و ن خیلی کوتاه افرین خوبه قلمت خوبه و جای پیشرفت های بیشتری رو داری عزیزم موفق باشی
شهلا جان رمانت واقعا زیبا بود و مطمئن باش خواننده ها عاشقش شدن