خلاصه: مردی از جنسِ سیاهی..سیاهِ مطلق! حکومت از آنِ سیاهی ست. آتش از نگاهِ یخ زده اش میبارد. پر نفوذ..غیر قابلِ نفوذ! بی رحم..غیر قابلِ ترحّم! سرد..خالی از احساس.. و عاشق؟! در سیاهیِ مطلقِ قلبِ او عشق جایی ندارد. او یک شیطان است! حکم میکند..وسوسه میکند..نابود میکند. تمامِ دنیا به پایش می افتند. تمام دنیا…حتی عشق؟!
نگاهِ تیز و بُرنده اش به حریفِ روبرویش است. ساکت و ظاهری کاملا آرام و پر آرامش..نگاهش با آن مردمک های یخی غیر قابلِ نفوذ است و کجخندِ کمرنگش دخترک را به کُل گیج کرده! پلکی میزند..نگاهی به ورق های بین انگشتانش می اندازد و..بازهم تیز و یکهویی به چشمهای حرفش نگاه میکند: -ده تا! آرام و با اطمینان میگوید و حریفش را کاملا زیر نظر گرفته! دختری که رفیق هایش ادعا دارند حریفِ قدَری ست در بازیِ پوکرِ اوهاما!* تا اینجا هم خوب پیش رفته و دور دورِ آخر است. وقتی مکثِ طولانی دختر را میبیند، دست دراز میکند و لیوان نیمه شده اش را از روی میز برمیدارد. روی میزی که ورق ها به چشممیخورند. قلپی میخورد و چشم از حریفش نمیگیرد و طعمِ تلخِ نارگیل را حس میکند به موهای بلوند دختر نگاه میکند. کم سن و سال نیست..شاید سی سالی داشته باشد و با تجربه است..در میانِ چهار مرد نشسته و سیگاری بین لبهایش دارد و..پایه است. پایه ی همه چی نصفه شبی و دور همی های دوستانه و رقص و خوش گذرانی و..دوست دخترِ پوریا ست! – چی شد؟؟ داری رو کنی واسه این دور؟؟ دختر آشفته حال میشود و حتی یادش میرود که پکی به آن سیگارِ درحال سوختن بزند! نگاهی به پوریا میکند و..نگاهِ تیزِ او هم به سمتِ رفیقش میچرخد. درست کنارش نشسته و مثل آن دوتای دیگر فقط تماشاگرِ این بازی هستند. سه تایی که از دورِ بازیِ پوکر بیرون رفتند .مثل تمامِ دفعاتِ قبل به او باختند. قلپی دیگر از از محتویات لیوان اسیر شده توی دستش را مینوشد و رو به گرم شدن است. بازیِ لذت بخشی ست و چه بخواهند چه نخواهند، بُرد فقط و فقط از آنِ اوست! -بیست تا! بنداز وسط بریم واسه دورِ آخر.. رفیق هایش سوتِ بلند بالایی میکشند و پوریا نا متعادل میخندد: -نکن رفیق..موشولَم میترسه.. و او عاشقِ ترسِ توی نگاهِ حریفش است..حریف؟! نه..او فقط یک رقیب ایت. یک رقیبِ ترسوی بازنده که زیادی ادعای بلد بودن دارد و حالا باخت از تمامِ حرکاتش میبارد. -بازی کن شقایق..کم نیار! صدای شوخِ شهروز هم باعث نمیشود که چشم از چشمهای دختر بگیرد. دختر سرشار از تردید است وانگار نمیتواند تمرکز کند. بارِ دیگر سکوت میشود و تنها صدای آهنگِ ملایمی به گوش میرسد که در فضای نیمه روشنِ سالنِ بزرگِ خانه ی شاهین حکمفرما ست. بی رحم تر میشود و با ته مانده ی که یک نفس سر میکشد، میگوید: -پنجاه تا..بی برو برگرد!! و بعد جلوی نگاه حیرت زده ی موشولیِ پوریا و رفیق هایش لیوان را روی میز میگذارد و دست توی جیبِ عقبِ شلوارش میکند. بی محابا و خالی از تردید دسته چک را درمی آورد و از زیر چشم نگاهی به دخترِ وا مانده می اندازد: -بنویسم؟؟ داری بیاری وسط؟؟ پوریا بازهم بلغور میکند: -جاااان امشب داداشمون میخواد پولا رو درو کنه! موشول هستی؟؟؟ شاید خودت همه ی پولا رو ببری ها.. دختر کارتها را توی دستش میفشارد و هول زده چند تار موهای بلوندش را پشت گوشهایش میزند. سیگار را در ظرفِ دمِ دستش میگذارد و..ریسک نمیکند! پنجاه میلیون که هیچ..ده میلیون هم ندارد و اگر ببازد بیچاره میشود! با ترشرویی کارتها را روی میز پرت میکند و میگوید: -فولد!* همین را میخواست! نگاهی به کارتهای افتاده روی میز می
کند و تک خنده ی پر لذتی لبش را میکشد. حالِ خوش یعنی این!! -کینگ و سرباز..عجب کارتایی! هوممم خودِ استرایته.. سکوت میشود. نگاه چهار نفر خیره ی او میماند و رُهام..دو کارتِ توی دستش را روی میز پرت میکند و تکیه میدهد. همه با بُهت به کارتها نگاه میکنند و توی دستِ شیطانِ تماما وسوسه..یک شاهِ پیک و یک هفتِ دل بود! دختر با هینِ بلندی دو دستش را روی صورتش میگذارد و پر از حسرت مینالد: -لعنتی..لعنتی..لعنتی! این حالتِ بیچارگیِ حریفش را دوست دارد! او در بازی یک بلوف زنِ بزرگ است که رو دست ندارد!!
از رمانت خیلی خوشم اومده و خیلی جذبش شدم جوری کدلم نخواست تموم کنه،خلاصه رمانت خیلی خوب و به حا بوده موفق باشی خانم شیرین جان انشالله که قلم های بعدی زیبا تر باشه
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
از رمانت خیلی خوشم اومده و خیلی جذبش شدم جوری کدلم نخواست تموم کنه،خلاصه رمانت خیلی خوب و به حا بوده موفق باشی خانم شیرین جان
از رمانت خیلی خوشم اومده و خیلی جذبش شدم جوری کدلم نخواست تموم کنه،خلاصه رمانت خیلی خوب و به حا بوده موفق باشی خانم شیرین جان
انشالله که قلم های بعدی زیبا تر باشه
فقط من بودم که با شنیدن اسم رمان یاد فیلم لوسیفر افتادم؟😂😂
شیرین جان رمانت خیلی خوب بود ان شا الله موفقیت های بیشترت رو ببینیم
لینک دانلود چرا نداره ؟؟؟؟؟