ایشی گفت که زیر لب بهش گفتم انقدر نگو ایش یدفعه دیدی شد جیش اون موقع من حال ندارم بدمت دسته تپل ببرتت جیش دیوونه شدم وای زده به سرم دارم چرت میکردم یدونه محکم کوبیدم به سرم خونه ی خاله بزرگم یه خونه ویالیی با حیاط بزرگ بود وضعشون متوسط بود توی حیاطش االچیق گزاشته بودند منو تپل و اروشا روی االچیقا نشسته بودیم نگین تازه اومد پیشمون که دید محلش نزاشتیم رفت واال دختره از دماغه فیل افتاده وای یعنی اینا تاصبح میخوان بیدار بمونن محرم بود
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
رمان باحالی بود و کلیشه نیود
قلمت مانا جانم
رمان جالبی بود اما میتونستید اسم رو عوض کنید