دانلود رمان طنز
خلاصه: کامیار مرد اتو کشیدهای که وسواسش اولین چیزی هست که ازش به یاد میارن! ناف بریدهی دخترعموش هست که هیچ علاقهای نسبت بهش احساس نمیکنه، کیمیای عاشق! اما در این بین که کامیار سعی در وقف دادن خودش با شرایط و کیمیا داره، اتفاقی میافته که همهچیز رو متوقف میکنه… البته در درونش! این اتفاق، نمیتونه یک دختر دوستداشتنی باشه؟!
برشی از رمان
– چرا جواب نمیدی؟ امروز باید بریم مزون.
از فکر بیرون آمد و بیحواس گفت:
– هان؟
نسرین و سوسن و کیمیا، خوب میدانستند که او از سردی رفتار کامیار ناراحت است. نسرین دستش را دراز کرد و آرام کمر او را نوازش کرد و گفت:
– میخوای تو هم پاشو برو بالا عزیزم.
سوسن پچ زد:
– نسرینجون، آخه چیزه…
نسرین میان حرفش با خنده گفت:
– این دوران دیگه برنمیگرده که، اینا اول و آخر برای همدیگهان، سخت نگیر.
سوسن که سر تکان، ارغوان از خدا خواسته ایستاد و او هم طبقهی بالا رفت. کامیار دراز کشیده روی تختش و دستهایش را زیر سرش گذاشته و خیرهی سقف بود. اگر چه دوست داشت حالا حالاها مجرد بماند، اما راه فراری وجود نداشت.
مادرش از کودکیشان ارغوان را “عروس گلم” صدا میزد. همهچیز چندین سال بود که برنامهریزی شدهبود و او به این فکر میکرد که فقط باید خودش را با شرایط وفق بدهد و بعد هم کمکم به زندگی با کیمیا عادت کند.
چندتقه به در اتاقش خورد.
نچی کرد و آرام گفت:
– بله؟
ارغوان سرش را داخل آورد و با لبخند گفت:
– بیام تو؟
روی تخت نشست و دستی به موهایش کشید و جواب داد:
– بیا.
او داخل شد و جلو آمد و کنار کامیار روی تخت نشست. کامیار دستش را مشت کرد. متنفر بود کسی جز خودش روی تختش بنشیند اما به خودش تشر زد ” بالاخره که چی؟ باید با ارغوان کنار بیام ” ارغوان لبخندی دلربا زد و گفت:
– خیلی ساکتی کامیار، چرا هیچی نمیگی؟
از آن شرایط متنفر بود. نامزدبازی که میگفتند این بود؟ به نظرش زیادی مزخرف بود! سوالی به او نگاه کرد و ابروهای پرپشتش را درهم کشید:
– درمورد چی حرف بزنم؟
کمی خودش را نزدیکتر کشید. بوی عطری که استفاده میکرد باب سلیقهی کامیار نبود. البته هیچ عطری جز عطر خودش را نمیپسندید. ارغوان با چشمهای زیبایش او را نگاه کرد و گفت:
– اصلاً نظرت رو درمورد جشنمون نمیگی، همهاش تو خودتی، کلاً زیادی ساکتی دیگه.
لبهایش را جلو داد و با لحن کودکانه گفت:
– بداخلاقم که هستی.
کامیار تک خندهای کرد و گفت:
– همهی این چیزهایی که میگی جزئی از خصوصیات اخلاقیمه، تویی که تمام عمرت من رو شناختی، انتظار چه کاری داری ازم؟ من آدم اینم که پابهپای شماها بشینم ذوق کنم و ضعف برم؟ من آدم بروز دادن حس و حال درونیمم ارغوان؟
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.