داستان دربارهی دختری به اسم راحیله، او دانشجوی رشته ی پزشکیه و درخانوادهای چهارنفره و ثروتمند زندگی میکند. راحیل در سن بیست و یک سالگی عاشق میشود، ولی پدرش که مردی خشن است با این عشق مخالفت میکند، و همین باعث عذاب ابدی راحیل میشود.
خلاصه: دختری به اسم فرا که متولد ایرانه؛ ولی اکنون در نیویورک زندگی میکنه. برای اشتغال و کنجکاوی خودش تنهایی و بدون خانواده به ایران سفر میکنه و در ایران عاشق میشه.
نامش لطیف همچو گلبرگی بر شاخساریست و قلبش رئوف اما اسیر تلاطم روزگاریست. شاید یک دختر معمولی باشد و شاید فراتر از آنچه دیده میشود، این را اتفاق مشخص میکند. حادثه، حادثهای به درازای گذشتهای تلخ. حادثه از یک اتفاق آغاز شد و شجاعت تنها راهی بود که باقی ماند. در سرگذشتی پر فراز و فرود مهربانترینها نیز مجبور به دفاعند. آرامترینها مجبور به خشونت و زندگی برای آندختر اجباری جاویدان شد و او را همیشه در پی تحولی عظیم میآزمود.
روزی از روزها در دل تاریخ دو کودک چشم به جهان گشودند. دو کودک که با آمدنشان جهان را گلستان و شادی را در دل مردم جاودان کردند. روزها از پی هم میگذشتند و دو کودک بزرگتر شدند، زیباتر شدند؛ امّا حسادت در وجودشان ریشه دواند. نفرت را آموختند، جنگ و جدل را یاد گرفتند؛ غافل از اینکه سرنوشت چه بازیای برای آنها رقم زده. این بازی زمانی آغاز شد که تیلههایی به بیکرانی آسمان آبی و به زیبایی دریا با امواجی خروشان آمد و… .
زنی محکوم به سنگسار میشود. همان زمانی که قلبش چون ماهیِ از آب پریده در سینهاش جستوخیز میکند، همان زمانی که گلویش از خوف خشکیده است و نفسش برای دخول و خروج تضرع میکند، به سمت گودال کشیده میشود. دخترانش، شاهد آخرین آبیاند که او نوش میکند؛ پسرش، آن والهی سینه سوخته، کلوخ و سنگ در دست میگیرد تا نفسبُر مادرش شود و همسرش، شاید او بیش از حد متحمل زجر شده که رحم را به بیرحمی میفروشد و فوارهی خشم از چشمانش زبانه میکشد! سرگذشت چگونه گذشت که جوهر قلم زندگی زن، در این نقطه از صفحه خشکید؟ جوهر هفت رنگ دفترچهی حیات سایرین، قرار است چه چیزی را بِنِگارد و چگونه بینم شود؟
دانلود رمان فانتزی-تراژدی به قلم ELپیدیاف، دانلود لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
چشم های سفیدم، درون آشفته من رو رسوا میکنه. این موهبت شیطانی هر روز مثل نفرین شکنجهام میده. فرشته مرگ همه دوستهام به جز من رو با خودش میبره. زندگی برام یک شکنجه تدریجی شده. توی عمیق ترین بخش چاه زندگیم گیر افتادم. دیگه تاریکی زندگیم به انتهای خودش رسیده و توی اون اسیر شدم. بلند فریاد میزنم. شاید کسی صدام رو بشنوه.
 رمان راجع به دختری که درگیر و دار یک گردنبند که ارثیه هست دچار میشه و مجبور به یک سفر با فردیه که چشم دیدنش رو نداره؛ اما بلاجبار مجبوره که تحملش کنه میشه. در این سفر اتفاقاتی که قراره رخ بده که هم غمگین و هم هیجانیه
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.