مامان خندید. – طلعت هم میاد! شما بفرمایید تو! مردم و جون دادم و صدای نالههام بین صدای احوالپرسیهاشون خفه شد! سر خوردم و روی زمین نشستم. اشکهام بدون هیچ اجازهای گونههام رو خیس کردن! “عروس خوشگلم” گفتن مادر جاوید، مدام تو ذهنم تکرار میشد و مثل پتک توی سرم کوبیده میشد! میدونستم بالآخره این اتفاق میفته و من برای آزادی همیشگی آقاجان و حفظ خانوادهای که شاید همیشه یه موجود اضافی براشون بودم، مجبورم زن جاوید بشم! اما دلم نمیخواست به این زودی از خونهی پدریم دور بشم، شاید هم ازدواج با جاوید رو نابودی و سیاهی آرزوهام میدونستم! ترس نابجایی هم نبود! زن جاوید شدن برای من مساوی بود با کشیدن خط قرمز دور اهداف و آرزوهایی که برای آیندهم داشتم! آرزوهایی که میخواستن من وکیل بشم، نه زنی مثل مادرم که زندگیش تو پختوپز، شستوشو و چاق کردن قلیان آقاجان خلاصه شده بود! با باز شدن در، سرم رو بلند کردم و نگاه خیسم رو به مامان که با هیجان تو چارچوب در ایستاده بود، دوختم. – وا چرا اینجا نشستی زانوی غم بغل کردی دختر؟! پاشو پاشو، یه دست لباس خوب تنت کن، شبیه آدمیزاد بشی! و به سمت صندوقچه رفت. – جاوید خان اینطوری ببینتت پشیمون میشه! با صدای گرفتهای پرسیدم: از چی؟! مامان همونطور که با لباسهای تو صندوقچه سرگرم بود، گفت: خب معلومه ازدواج باهات! بنده خدا میخواد زن بگیره، تو باید از الآن به خودت برسی، خدایی نکرده پشیمون نشه! خیلی وقت بود که از حاضرجوابی، سرزنده بودن و کارهای جاوید فهمیده بودم اصلاً مریض نیست؛ اما تو اون لحظه در مقابل ذوق و خوشحالی مادرم از قرارداد فروش دخترش، حاضر بودم برای نجات خودم، هرچند که شکستم حتمی بود، به هر ریسمانی چنگ بزنم! – مگه قرار نبود من فقط بهش نزدیک بشم تا وقتی که وقتش برسه و بمیره؟! پس این قرارمدار عقد و عروسی چیه دیگه؟ – زبونت رو گاز بگیر دختر! و چارقد حریر با چادر سفید رو از صندوقچه بیرون کشید و به سمتم اومد. – به جای این حرفها، پاشو دستی به سر و روت بکش! زود بیا بیرون، زشته بیشتر از این منتظر بمونن!
نازیلا جون من یکی ک همیشه عادت دارم برای خوندن رمان اول اسم و به خصوص خلاصه رمان رو بخونم او شاهد بود اسم خوبی هست و به قولا به رمانت ک عاشقانه و جدایی و دلتنگی داره همخونی داره، ولی یکم خلاصه رمانت کوتاه بود
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
maralاین رمان یکی از جذاب ترین رمانایی که خوندم. امشب بعد چند سال اومدم بازم دانلودش...
Fateme chahttps://chat.whatsapp.com/JvPakV4uJIFBXgRSofWIaB لینک گروه whats ap . عکس شخصیت...
من؛سلام، تا آخر پیدیاف خوندم ولی ادامش رو نتونستم یافت کنم،، خیلی قشنگ بود تا همی...
او؛سلام، تا آخر پیدیاف خوندم ولی ادامش رو نتونستم یافت کنم،، خیلی قشنگ بود تا همی...
Fateme chaجلد دوم در حال تایپه میتونید به صورت انلاین در سایت نود هشتیا بخونید تا منتشر بش...
Fateme chaعکس شخصیت های واقعی جلد دوم هفته دیگه در سایت نود هشتیا رو میتونید بازدید کنید...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
آخه یک رمان چقدر میتونه خفن باشه؟🥺🥺 اینو یکی به من بگه…
مرسی که انقدر خوبی😭🌺
نازیلا جون من یکی ک همیشه عادت دارم برای خوندن رمان اول اسم و به خصوص خلاصه رمان رو بخونم او شاهد بود اسم خوبی هست و به قولا به رمانت ک عاشقانه و جدایی و دلتنگی داره همخونی داره، ولی یکم خلاصه رمانت کوتاه بود
این رمان یکی از بهترین رمانها عاشقانه ای بود که خونده بودم. واقعا حرف نداشت. من که از خوندنش لذت بردم. قلمت ماندگارنازیلا جان
رمانتون اسم جالبی داشت و جلدش هم خیلی خوشگل بود😂😶😍 نازیلا جون،واقعا رمانت خیلی خوب بود و عالی نوشته شده بود بهترین ها رو برات آرزو میکنم جانم