ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود رمان دلبان هوتک, رمان دلبان هوتک, معرفی رمان عاشقانه دلبان هوتک نودهشتیا,
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

3.2/5 - (4 امتیاز)

دانلود رمان دلبان هوتک برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان دلبان هوتک برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان دلبان هوتک برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان غمگین
خلاصه: همه چی یکنواخت و مسخره‌ست تا وقتی که عاشق کسی بشی. اون‌وقته که هرچیزی بهش مربوطه زیبا میشه. بهترین صدای دنیا برات میشه صدای اون. بعضی وقتا یواشکی بدون هیچ حرفی یه گوشه میشینی و بهش خیره میشی. معتاد آرامشی میشی که داخل بغلش جمع شده. خنده‌های اونی که دوستش داری رو میذاری تو پاکتت. روزی یه نخ ور می‌داری میذاری پشت گوشت. میذاری کنج لبت… و میذاری تو جیب جلوی پیرهنت و کم کم میشی نگهدارنده یه دل بی‌نظیر یه ┊دِلـبـــــــانِ هــــوتـَـــڪ┊

پیشنهاد ما
 رمان تجسد | n.a25 , m@hta کاربران انجمن نودهشتیا
رمان سرپناهی دیگر | غزل.م کاربر انجمن نودهشتیا

برشی از رمان:
-نمیشه آدم با تو حرف زد، زبون دراز چی؟ تو حتی نمی‌ذاری با پدرم زیاد در ارتباط باشم شورشو در آوردی دیگه، نمیذاری با دوستام باشم دم به دقیقه زنگ می‌زنی ببینی کجام بسه بابا ولم کن…
قبل از اینکه پیاده بشم قفل مرکزی رو زد و پاش رو روی پدال گاز گذاشت و وارد پارکینگ شد.
وقتی ماشین رو پارک کرد پیاده شد و به سرعت در سمت من رو باز کرد و بازوم رو گرفت و بیرون کشید.
از ترسم لال شده بودم…
برگشت پوزخندی به قیافه‌ی ترسیده‌ام زد و گفت :
-تو تا سگ شدن منو نمی‌دیدی ول کن نبودی نه؟
چیزی نگفتم وارد آسانسور شدیم سریع گفتم :
-مگه نمی‌خواستی بری؟ برو دیگه…
پوزخندی زد و گفت :
-بعد از کوتاه کردن زبون خوشگلت میرم.
وقتی آسانسور ایستاد بازوم رو کشید طرف خونه.
عصبی گفتم :
-ولم کن میام خودم…
نگاهی بهم کرد که لال شدم.
عصبی غرید :
-مُروا به حد کافی باید بزنمت پس فعلا لال باش.
بغض کردم با هل دادنم داخل خونه فهمیدم چه خاکی تو سرم ریختم.
نگاهش کردم سمت آشپزخونه رفت و لیوان آبی برای خودش ریخت و خورد.
بغض دار گفتم :
-منتظرت هستن ها.
با شنیدن صدام لیوان رو روی اپن گذاشت و به طرفم اومد… حین راه رفتن آستین های لباسش رو بالا زد.
رو به روم ایستاد و گفت :
-چی زر زر می‌کردی؟ تکرارش کن…
چیزی نگفتم که چونه‌ام رو گرفت و توی صورتم داد زد.
-لال شدی چرا؟ زبون ده متریت کو؟
از صدای دادش بغضم شکست.
آروم زمزمه کردم :
-ببخشید.
سرد گفت :
-بلند تر بگو.
از حرفش بیشتر شکستم.

پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان چال گونه
دانلود رمان رز سرخ

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان با یادت چشم‌هام رو می‌بندم با فرمت پی‌دی‌اف به صورت رایگان
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: دلبان هوتک
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: هانیه.ب
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=1043
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.