دانلود رمانسوار بر بال سرنوشت از مهرنوش و سیاوش۶۸ به صورت pdf،اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
دربارهی دختری به اسم صنم هستش که به خاطر اینکه اتاق محبوبش در زیرزمین خونه ی قدیمیشون توسط دوست برادرش رامین غصب شده ناراحت و عصبی میشه و شروع به آزار و اذیت رامین میکنه تا اونو از خونه شون فراری بدن اما…
پیش مامان نشستم و رو به مامان گفتم: در هر صورت از فکر اون زیرزمین بیاین بیرون. مگه اینجا گدا خونه یا خانه خیریه اس؟
یه دفعه صمیم به طرفم براق شد و با صدای بلند گفت: دهنت رو ببیند.
من هم پرو از موقیعت این که مامان اونجاس و صمیم نمی تونه بیشتر از این پاش رو از گلیمش دراز تر کنه. گفتم: مگه دروغ میگم؟ اگه گدا نبود که چشم به اون فسقل زیر زمین نداشت!
صمیم با همون حالت عصبی جواب داد:
رامین با پول تو جیبش میتونه کل این خونه رو بخره، اگر هم می خواد بیاد اینجا برای اینکه ما به پولش احتیاج
داریم. تازه امیدوار هم نباش اون گوز دونی رو برای زندگی قبول کنه.
-حاال خوبه گوز دونیه اونطوری دندونت رو براش تیز کردی.
یه دفعه یه حبه قند به طرفم پرت کرد و گفت: خفه میشی یا خودم خفه ات کنم
مامان یه ال اله اال اهلل گفت و به من چشم غره رفت. من هم که بغض کرده بودم بلند شدم و با حالت دو رفتم پناهگاه
خودم.
از همون لحظه از رامین بدم اومد و با خودم شر ط کردم اگه اومد و اون زیر زمین رو از چنگم در آورد تالفی کنم و
نذارم یه آب خوش از گلوش پایین بره… پسره عوضی!
****
-نه مینا، محاله بزارم یه آب خوش از گلوش پایین بره.حاال ببین.
-واال تو خلی. من از خدام بود یه پسر میشد مستاجر ما .میگم حاال خدا کنه سرش به تنش بیارزه !
-برو بابا تو هم. من تو چه فکریم تو تو چه فکری!
-تو یا تختت کمه. با این قیافه همه رو اسیر خودت کردی اما تو اصال توی این خطها نیستی
-حاال همچی میگی همه رو اسیر خودت کردی که واال خودم هم باورم شد.
یکی آروم زد تو سرم و گفت : پس هومن چی بود.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
رمان قشنگی بود،لذت بردم🗿
اسم رمان جالب بود و ترکیب آیت دو قلم جذاب رمان زیبایی رو پدید آورده بود
این رمان یکی از اولین و جذاب ترین رمان های هستش که خوندم با تک تک لحظات غمگینش غمگین شدم اشک ریختم و با لحظات شادش لبخند زدم عالی بود خسته نباشید ❤️❤️