دانلود رمان شاه نشین عمارت دلگشا برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان شاه نشین عمارت دلگشا برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان غمگین
خلاصه: دلنشین، دختری که با آمال و آرزوهای رنگارنگ وارد خانهی مرد رویاهایش میشود. اما آن مرد رنگ سیاهیست در رویاهای دخترک. چنان زجری به او میدهد که خیالاتش را از یاد برده و تنها بهدنبال یک زندگی آرام و بیتنش است. اما چرا؟! خودش که میگوید انتقام! انتقام از چه؟! باید خواند!
برشی از رمان:
اما همین دیدار های گاه و بی گاهِ هر از گاهی ، همین چند ثانیه دیدنش ، همین فکر کردن دائمی به او ، برای رویاساختن و تصورات قشنگ من از او بس بود. و این رویاها ، مرا شیفته و واله ی او کرده بود. من بی تجربه بودم. سن و سالی نداشتم. تجربه های آنچنانی نداشتم. تمام دنیای من شده بود امیرهمایون دلگشا.
هروقت ، هرجا ، هربار حرفش می شد؛ از زبان پدر و برادرهایم، از زبان همسایه ای ، دوستی ، آشنایی اگر اسمش برده می شد. حالا به هر دلیل ، قلب من به شدت در سینه ام می تپید و انقلابی در درونم به راه می افتاد.
امیرهمایون شده بود تمام دنیای دوران کودکی ام. و حالا این بت بزرگِ ذهن و قلبم ، داشت می رفت ! او تحت حمایت های بی دریغ پدرش داشت شهرمان را به مقصد هندوستان ترک می کرد.
چه روزهای سختی بود. و چقدر دلتنگی بد و عذاب آور بود. و بالاخره در یک روز دم کرده ی شهریور ماهی ، این مرد جذابِ زندگی من ، این عزیزکرده ی دل و جانم ، این عشق نورسته ی تازه سر زده ی تازه بال و پر گرفته ام ، به مقصد هندوستان و به مدت زمان نامعلوم شهر و دیار را ترک کرد.
با رفتن او ، دانیال هم بالاخره پدرم را راضی کرد تا به عشق و علاقه ی دیرینش یعنی پلیس شدن برسد ! او بعد از خدمت ، در دانشکده ی افسری در پایتخت مشغول به تحصیل شد و از ما جدا گشت !
خانه ی ما حالا حسابی سوت و کور شده بود.
دو پسر بزرگتر خانواده ی ما ازدواج کرده بودند و دانیال هم که به دنبال علایقش به شهری بزرگ رفته بود. حالا خانه ی بزرگ حاج احمد بود و من و پدرم و مادرم !
بعد از رفتن امیر همایون ، مدتها طول کشید تا به ندیدنش عادت کنم . دلم به خبرهای حوا خوش بود. به تماشای یادگاری ها و سوغات هایی که برای خانواده اش می فرستاد . حوا می گفت امیر همایون سخت مشغول است . حسابی دارد درس می خواند و می خواهد با بهترین نمره ها از دانشگاه فارغ التحصیل شود.
همین ندیدن همایون ، و دائم فکر کردن به او و یادآوری خوبی هایش ، باعث شده بود برایم بیشتر تبدیل به بت بزرگی شود برای عاشقانه پرستیدنش !
او نبود و من در هر لحظه و هر اتفاق زندگیم او را به بهترین شکل ممکن کنار خودم تصور می کردم . آخر چه توقعی میشد داشت از دختری این چنین بی تجربه و کم سن و سال !
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.