دانلود رمان طنز پرستار من از doni.m و گ.شب به صورت pdf،اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
یگانه دختر یتیمی هستش که پیش خانواده ی خوبی زندگی می کنه. پسر خانواده شهاب، دچار بیماری اعتیاد هستش و همین مسئله خانوادش رو حسابی ناراحت کرده. مادر شهاب روی حساب محبت های بی دریغی که به یگانه کرده، ازش می خواد به خونه ی شهاب بره و ازش پرستاری کنه…
ولی به جاش پشت سرش براش شکلکی درآوردم که خودم خندم گرفت، اون هم بدون اینکه بدونه پشت سرش چه خبره از خونه رفت بیرون. رفتم توی اتاقی که گفت، یه سری وسایل شخصیم رو به همراه چند دست لباس مناسب آورده بودم… گذاشتمشون توی کمد و بعد از عوض کردن مانتو و شلوارم با یه شلوار جین و بلوز آستین بلند مشکی… موهامو از باال بستم و شالمو هم جوری زدم که هنگام کار از سرم نیفته… شروع به تمیز کردن خونه کردم… تمام ظرفای کثیف رو توی ماشین ظرفشویی چیدم و روشنش کردم… بعدش هم آشغاال رو جمع کردم و ریختم توی سطل زباله… لباساش رو هم جمع کردم و ریختم توی ماشین لباس شویی… خونه یک کمی قابل تحمل شده بود… جاروبرقی رو برداشتم و خونه رو برق انداختم… بعد از کار، با لذت به خونه که حاال واقعا مثل یه قصر زیبا شده بود نگاهی کردم و دستامو به هم کوبیدم… رفتم توی آشپزخونه و بعد از کلی گشتن تنها چیزی که پیدا کردم ماکارونی بود… آب رو توی قابلمه ای ریختم و روی گاز گذاشتم. بعدش هم ماکارونی ها رو توش ریختم و گوشت هم سرخ کردم… خالصه بعد از اینکه ماکارونی رو گذاشتم تا دم بیاد رفتم و توی هال نشستم. همون موقع شهاب توی چارچوب در ظاهر شد… سالم کردم که دوباره اون کله ی بی مصرفشو تکون داد. یه دفعه متوجه خونه شد… نگاهش تغییر کرد و کمی خوشحال شد اما با همون ظاهر خشک و مزخرفش گفت:_»همون طوری بهتر بود… غذا چی درست کردی؟« شیطونه می گه بزنم فکشو چپ و راست کنم… _»ماکارونی« _»زود باش برام بکش، خسته ام می خوام بخوابم« خواستم بگم به من چه؟ که یادم افتاد مثال اومدم اینجا کار کنم… من دیگه کیم بابا؟!؟ رفتم براش غذا کشیدم و گذاشتم روی میز… بعد از ده دقیقه اومد و گفت:_»ساالد کو؟« _»بله؟« _»ساالد… نشنیدی تا حاال؟ من عادت دارم با غذا ساالد بخورم.« _»من از کجا می دونستم؟؟« البته اینو زیر لب گفتم که فکر کنم شنید و گفت:_»من این زبون تو رو کوتاه نکنم اسمم شهاب نیست…« بی توجه بهش رفتم توی اتاقم… یادم افتاد نماز نخوندم… رفتم وضو گرفتم که یادم افتاد قبله رو نمی دونم… با قبله نمایی که توی کیفم داشتم قبله رو هم یافتم و شروع به نماز خوندن کردم… سر نماز برای خودم دعا کردم تا بتونم این آدمو درست کنم که البته بعید می دونم… بعد از نمازم رفتم توی آشپزخونه که دیدم آقا خورده و رفته…
سلام عزیزم،گلم رمانت بیش از اندازه ایراد داشت واقعا چرت و مزخرف بود نمیخوام بهت توهین کنم ولی سرتاسر ایراد بود آخه عزیزم نمینوشتی بخدا بهتره بود. اولین مورد شخصیت یگانه بود شخصیتی ضعیف و بیعرضهای داشت،تا چیزی میشید فرطی میزد زیر گریه آخه اینم شد رمان دومی بابا عاشق پیشهها هم بازم اینطوری نمیکنن که یگانه میکرد این چه وضعش بود واقعا باعث چندشم شد. سوم یگانه مثلا دختر با اعتقاد و نماز خونی بود اما تا اونجایی که میدونم همش برخورد فیزیکی با شهاب داشت واقعا این یکی دیگه به کنم نمیرفت آخه اینم شد رمان من پیشنهاد میدم اصلا کسی این رمان رو میخونه چون سر تا سر ایراد و حوصله سربره عزیزم یکم خلاقیت به خرج بده تو رمان😐😐😐😐
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
رمان خفن و جذابی بود من خیلی ازش خوشم اومده
رمان باحال و پیچیده ای بود.. من از شخصیت یگانه خیلی خوشم میاد…
سلام عزیزم،گلم رمانت بیش از اندازه ایراد داشت واقعا چرت و مزخرف بود نمیخوام بهت توهین کنم ولی سرتاسر ایراد بود آخه عزیزم نمینوشتی بخدا بهتره بود.
اولین مورد شخصیت یگانه بود شخصیتی ضعیف و بیعرضهای داشت،تا چیزی میشید فرطی میزد زیر گریه آخه اینم شد رمان دومی بابا عاشق پیشهها هم بازم اینطوری نمیکنن که یگانه میکرد این چه وضعش بود واقعا باعث چندشم شد.
سوم یگانه مثلا دختر با اعتقاد و نماز خونی بود اما تا اونجایی که میدونم همش برخورد فیزیکی با شهاب داشت واقعا این یکی دیگه به کنم نمیرفت آخه اینم شد رمان من پیشنهاد میدم اصلا کسی این رمان رو میخونه چون سر تا سر ایراد و حوصله سربره عزیزم یکم خلاقیت به خرج بده تو رمان😐😐😐😐