نام رمان: آتوسا دختر ایران نام نویسنده: ملیکا ملازاده ژانر: تاریخی، عاشقانه تعدادصفحه: ۴۴۰
دانلود رمان عاشقانه آتوسا دختر ایران از ملیکا ملازاده به صورت pdf،اندروید لینک مستقیم رایگان خلاصه: داستان زیر زندگی نامه پرآوازهترین بانو هخامنشی این داستان حقیقی، اما پر و بال داده شده؛ دوستان فراموش نکنید که تاریخ کاملا شناخته شده نیست و ما با یک نظریه رمان رو پیش میبریم.
بخشی از کتاب: در کاخ همهمهای برپا بود. اتاق ملکه را رفت و آمد خدمه شلوغ کرده و اشراف درجه اول نیز در سالن جمع شده بودند. ملکه بر روی تخت چوبیاش به خود میپیچید و طنابهایی از بالای تختش آویزان شده تا آنان را در دست بفشارد و درد را تحمل سازد. کاسههایی مسی از آب گرم پر شده و چندین پارچه بر روی و زیر تخت افتاده بود. کوروش با لباس بلند بنفش در مقابل اتاق ایستاده و با آن که سعی داشت آرامش خود را حفظ کند، نمیتوانست نگرانی خویش، بر این زایمان سخت را پنهان سازد. کمبوجه و بردیا در کنار پدر ایستاده بودند؛ شرایط سخت کنونی را درک کرده و سکوت اختیار کرده بودند. – چه شد؟ حال ملکهام کاساندان چگونه است؟ قابله با لبخند سر خم کرد و گفت: – مبارکتان باشد جناب کوروش! بانو کاساندان برای شما دختری آورده است که روزگاری خوش را، به امید اهورامزدا برایتان بیاورد. شاهنشاه خندید و با همان تبسم افراد دولت پارسی، مادی و دو پسر کوچکش را نگریست. – اهورامزدا را سپاس که بعد از دو پسر، کاخ مرا با دختی روشن نموند تا مهربان و دلسوز برادران، پدر و مادرش باشد. به خدمه اشاره کرد و آنها نیز از مقابل درب اتاق کنار رفته و کوروش وارد شد. حال اتاق بزرگ خالی از بهم ریختگی قبلی بود و بر روی تخت کاساندان زیبایش را بیحال دید. چند مبل برای نشستن و فرشی بر روی زمین، دیوارهایی نقاشی شده، پنجرههای چوبی که شیشه در پی نداشت و پردههای ابریشم بر رویش جا خشک کرده بود. به سمتش رفت و پیشانیاش را بوسید؛ خدمتکار بچه را برده بود تا حاضر کند. کنار همان تخت نشست. همگان در آرزوی پسری دوباره بودند اما این خاندان دختری نیز کم داشت. – بانوی زیبایم، تو را سپاس میگویم برای این لطف چندبارهات. هر آنچه میخواهی بر من روا دار. کاساندان تبسمی کوتاه کرد و گفت: – لبان شما را خنداندم، برایم بست است. کوروش خم شد و اینبار گونه همسرش را بوسید. صورت سفید و موهای بلند و چشمان مشکی کاساندان، تمام دنیایش بود. چیزی نگذشته که خدمتکار کودک به دست داخل آمد. پشت سرش هم کمبوجه و بردیا از سر کنجکاوی در حالی که به نوزاد زل زده بودند، داخل شدند. خدمتکار، دخت را به دست کوروش داد و گفت: – خجسته باشد برای شما این نوزاد نیکو! کوروش با لبخند سر تکان داد و به جای پاسخ گفت: – برای شما شیر و گندم بسیاری آماده کردهاند تا با خود ببرید. آن زمان، هنوز خرید و فروش با درهم باب نبود و کوروش گمان نمیکرد روزی همسر دخترکش، مقیاس و ارزش درهم در سرزمینهای هخامنشی را رایج میکند. خدمتکار احترام گذاشت، سپس “سپاس” گفت و بیرون رفت. حال خانواده کوروش به دختر کوچک مو مشکی خیره شده بودند. کمبوجيه، با لحن شیرینِ کودکانه خود گفت: – پدر! نامش را چه خواهید گذاشت؟ کوروش به دخترک نگریست. – نام دختر کوروش اول را بر او میگذارم؛ آتوسا! کاساندان با لبخند به بچه خیره شد. صورت، چشمان و رنگ موهایش شبیه به مادرش بود و زیر لب گفت: – آتوسا! آتوسا راه رفتن را در اتاق کاساندان و کوروش آموخت و دویدنهایش را در باغ پارس تجربه کرد. او نخستین کودک ملکه بود که بعد از به دنیا آمدن، فرزند شاهنشاه بودن را تجربه میکرد. موهای مشکیاش با حرکت باد، به رقص در میآمد و در جوبهای آب، به دنبال ماهی میگشت.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.