خلاصه: کاواک (سافل) رمان جدیدی که روایتگر دختری بیست و سه ساله به اسم پریزاد شاه عبدالهی را بازگو می کند که در یک شب زمستانی ربوده و به اجبار گرفتار یک مرد پنجاه ساله میشه، پریزاد دختری پربغض که دچار بیماری ایدز میشه، این در حالی که پریزاد شش ماه بارداره و برای حفظ ابروی خانوادش به اجبار با مردی که توانایی راه رفتن نداره ازدواج می کنه…
بیتوجه به شلواری که قرار بود خاکی شود، روی دو زانو نشستم و زیر و بم گاوصندوق را کاویدم. از همان مدلی بود که شرکت پدرم طراحیاش را به عهده داشت. نسلی از طراحیها که در بازار طوفان به پا کرد و هنوز که هنوزه، مدل برتری روی دستش نیامده است!
لپتاپ و وسیله مخصوصم را که به سختی درون کیفم جا داده بودم، در آوردم. دستگاه کوچکی مانند چراغ قوه بود که با پخش کردن اشعه خاصی، امکان این را میداد که درون گاوصندوق را ببینی و رمز حک شده بر روی بدنه داخلی را برداری!
– شش دقیقه!
تنها چیزی که آرامم میکرد حواله کردن چند فحش جانانه به اذر بود. چه کسی گفته بود مدیر شود؟ لعنت به بینش نداشتهاش!
رمز را یادداشت کردم، اما پایان کار اینجا نبود. ابتدا باید اعداد را برعکس میکردی و نهایتا در الگوریتم خاصی که فقط و فقط مخصوص نرمافزار کارشناسهای شرکت بود، قرارش میدادی؛ و بعد از یک دقیقه رمز گاوصندوق را تحویلت میداد.
همین غیرقابل دسترس بودنش در بازار انقلاب کرد بود!
رمز را که وارد کردم، درش با صدای تقی باز شد. حرصم از آذر دود شد و با خوشحالی گزارش دادم.
– باز شد. دارم اسناد رو برمیدارم!
اما صدایی نیامد! گذاشتم به حساب اینکه برای یک بار هم که شده آدم شده و میخواهد تمرکزم را بههم نزند!
فقط یک پوشه زرد رنگ را میخواستیم و بقیهش سند هر گندکاری دیگری که بود، به ما دخلی نداشت. پوشه را چنگ زدم و بیرون کشیدم و با احتیاط در گاوصندوق را بستم.
– کارم تمومه. دارم میزنم بیرون!
قبل از آنکه بلند شوم، وجود جسم سختی را روی سرم احساس کردم. حدس اینکه کسی با اسلحهاش مغزم را هدف گرفته کار سختی نبود!
با صدایی لرزان نام تنها کسی که میتوانست ناجی باشد را صدا کردم.
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
درکل بد نبود.
این رمان عالیهههه. یه رمان عاشقانه و جذاب که واقعا ارزش خوندن رو داره. خسته نباشی ستاره جان
رمان قشنگی بود خیلی خوشم اومد خسته نباشی نویسنده جان (؛
رمان خیلی قشنگی بود، من با دیدن اسم کنجکاو شدم بیام رمان رو بخونم و واقعا رمان علاوه بر خودش اسم خیلی قشنگی هم داشت.
قلمتون مانا