رمان عاشقانه خلاصه: ترگل در گیر و دار فراموشی ذهنیش، با مشکلات ناخوشایندی مواجه میشه که نمیتونه ازشون سر در بیاره، ولی همهی این بدبختیها برمیگرده به اشتباهات خودش و تاوانی که ناخواسته، باهاش دست و پنجه نرم میکنه؛ اما بین همهی این روزهای سخت، یه حامی مهربون و دوست داشتنی به نام علی، مثل کوه پشتشه و با همهی غم و غصههاش میجنگه تا دخترمون بتونه حافظهاش رو بهدست بیاره. این علی آقا تا کِی میتونه با این روزها بجنگه؟ میتونه این اشتباهات مجهول رو بعد از برملا شدن بپذیره و باز هم پای دخترمون بمونه؟ اینجاست که فراموشی، عصیان بهپا میکنه و همه چیز رو بههم میزنه…
برشی از رمان: دانه های اشکش سرب داغ شد روی قلب زن و ته گلویش بغض بدی نشست. ترگل قدم برداشت تا از آشپزخانه بیرون برود که نسرین آرنجش را گرفت: صبر کن ترگل. این حرف مسخره ایی که زدی و اصلا جدی نمیگیرم. علی میاد و باهاش حرف میزنیم. _زیادی آرامش همه رو گرفتم که انقدر ازم شاکی ان؟ _این چه مزخرفاتیه؟ دیوونه شدی؟ مغز ترگل از درد تکان میخورد: بیخیال مامان. _وایستا ببینم… چی و بیخیال؟ همینجوری الابختکی به علی بگم دیگه نیا اینجا؟ یادت رفته زن و شوهرین؟ پاهای ترگل به زمین چسبید و دستش را بند دیوار کرد تا نیفتد. جانش داشت از چشمهایش بیرون میزد: مادرش از خداشه ما طلاق بگیریم. نیلوفر با عصبانیت صدایش را بالا برد: بفهم چی میگی ترگل! یاد گرفتین سر هرچیزی این کلمه نحس و به زبون بیارین؟ ترگل بهت زده سمتش چرخید. نفسش سنگین شده بود: پس قبلا هم اسم طلاق و بردیم؟ تکراریه این موضوع. نیلوفر با درماندگی دست روی سرش گذاشت: ترگل تو رو خدا کوتاه بیا… من خودم این ماجرارو حل میکنم. ترگل تلخندی زد و برگشت تا برود که با دیدن فرد مقابلش حیرت زده سرجایش ایستاد. نیلوفر با تعجب به طاها نگاه کرد: طاها؟ طاها کلید را داخل جیبش انداخت و خودش معمای چطور آمدنش را حل کرد. با اخم نگاهش را بین ترگل و نیلوفر چرخاند: چیشده؟ ترگل با گفتن هیچی از کنارش گذشت و سمت اتاقش رفت. نیلوفر میان آشپزخانه خشک شده بود. آب دهانش را قورت داد و دنبال کلمه ایی گشت تا از آن نگاه تیز و خیره نجات پیدا کند. _میگی چیشده یا توام میخوای بری تو اتاقت؟ _طاها؟ _سر کوچه دیدم خواهرتو. شکار بود… چه خبر شده؟
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
maralاین رمان یکی از جذاب ترین رمانایی که خوندم. امشب بعد چند سال اومدم بازم دانلودش...
Fateme chahttps://chat.whatsapp.com/JvPakV4uJIFBXgRSofWIaB لینک گروه whats ap . عکس شخصیت...
من؛سلام، تا آخر پیدیاف خوندم ولی ادامش رو نتونستم یافت کنم،، خیلی قشنگ بود تا همی...
او؛سلام، تا آخر پیدیاف خوندم ولی ادامش رو نتونستم یافت کنم،، خیلی قشنگ بود تا همی...
Fateme chaجلد دوم در حال تایپه میتونید به صورت انلاین در سایت نود هشتیا بخونید تا منتشر بش...
Fateme chaعکس شخصیت های واقعی جلد دوم هفته دیگه در سایت نود هشتیا رو میتونید بازدید کنید...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.