دانلود رمان سرنوشت من برای اندروید
این از روی علاقست . چه خوب که براشون مهم بودم . عمو هم منا به آغوش گرفت .چشم هام دوباره پراز اشک شده بود . بعداز احوالپرسی با بچه های عمو و عمه ، دوباره سرجای قبلیم نشستم. پسر چندماهه میترا توی بغلش بود . فرزند چه واژه قشنگی . چیزی که هیچ وقت حسش نکردم .حالت تهوع بهم دست داده بود و… .