ErrorException Message: Argument 2 passed to WP_Translation_Controller::load_file() must be of the type string, null given, called in /home/iiiair/public_html/wp-includes/l10n.php on line 838
https://98iiia.ir/wp-content/plugins/dmca-badge/libraries/sidecar/classes/دانلود داستان مهلکه به صورت PDF ازmasooوmasoomeh.E - نودهشتیا
دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان

قالب و افزونه وردپرس

3/5 - (1 امتیاز)

mahlakeh

دانلود داستان مهلکه

 

نام داستان: مَهلکه

نویسنده گان: masooو masoomeh.E

ژانر:عاشقانه، تراژدی، جنایی

دانلود داستان مهلکه ازmasooوmasoomeh.E  به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه: مهلکه! منطقه‌ای قرمز با شرایطی مخاطره آمیز که گام نهادن در آن، گامی به سوی مرگ است! منطقه‌ای که حیات در آن به واسطه‌ی مجوزِ جلادانِ آن‌جاست که یا می‌بخشند و یا می‌درند! انتخاب خودشان بود، نبود؟ انتخابی که هرچند قرار به استقرار در آتشِ زوال نداشت! انتخابی که از اول با توافقی چند جانبه همراه شد و بعد آن‌ها را به انحطاط دعوت کرد. این بوی مرگ از کدام سو به مشام می‌رسد؟ از مقصد یا میانه‌ی راه؟

پیشنهاد ما:

دانلود داستان چیترا به صورت PDF از زهرا رمضانی

بخشی از کتاب:

حینی که گام‌های بلندشان را روانه‌ی تنِ به خاک نشسته‌ی زمین می‌کردند، صدای مونا به گوششان رسید:

– به ماهان تهمت زدن!

ماهان نفس عمیقی کشید و دستش را که بالا آورد، مسیرِ آن را از پیشانی تا چانه‌اش روی صورتِ داغ کرده‌اش، امتداد داد. میثم متعجب، چشمانش را میانِ مونا و ماهان می‌گرداند و کمی که کنجکاوی‌اش بیشتر شد، لب از لب گشود:

– چه تهمتی؟

ماهان خیره‌ی روبه‌رو، گفت:

– حملِ مواد مخدر!

بیتا و میثم شوک زده، نگاهی به یکدیگر انداختند. ماهان و میثم مدام جهت نگاهشان از روبه‌رو به عقب و از عقب به روبه‌رو متغیر می‌شد. ماهان نگاهی به میثم انداخت و جز چشمانی تعجب بار، چیزی از جانبِ او، عایدش نشد!

– یعنی دقیقا چجوری؟

مونا دستی به پیشانیِ خیس شده با دانه‌های غلتانِ عرقی که رویش می‌رقصیدند، کشید و ماهان همانطور که دستی به ته ریشِ مرتبش می‌کشید، گفت:

– داشتم از سرکار برمی‌گشتم که پلیس جلوی راهم رو گرفت و گفت باید ماشین رو بگردن؛ منم چون از خودم مطمئن بودم، کاری نکردم اما قصه جایی عجیب شد که از ماشینم مواد پیدا کردن؛ اون هم نه یه ذره و دو ذره، انقدری که بشه باهاش طناب دار رو بوسید!

در ادامه‌ی حرف‌های ماهان، مونا به میان آمد:

– از دست پلیس‌ها فرار کرد. قرار بود قاچاقی و زمینی یه مدت بریم ترکیه تا آبا از آسیاب بیفته اما…

ماهان سرش را بالا گرفت و در حالی که با چشمانِ ریز شده و نیمه باز، تیغِ تیزِ شمشیرِ خورشید را شکار می‌کرد، ادامه داد:

– متاسفانه کسی که بهش اعتماد کردیم، خیانت کرد و این شد که به جای ترکیه، سر از بیابون‌های سوریه درآوردیم.

سرش را که پایین گرفت، چشمانِ متعجبِ میثم را به تماشا نشست. تلخندی زده و چشمانش را پایین‌تر کشید و با نوکِ کفش‌هایش مشغول به راندنِ سنگی رو به جلو شد.

– اول قرار نبود مونا باهام بیاد. قرار بود من تنها برم و اون هم بعد یه مدت بیاد پیشم منتها حریفِ لجبازیش نشدم.

مونا لبخند کمرنگی بر لب نشاند. بیتا که تا آن لحظه مهمانِ سکوت بود، بالاخره روزه‌ سکوتش را شکست:

– راستش… راستش نمی‌خوام منفی‌نگر باشم یا با وجودِ کمکی که بهمون کردید، بد فکر کنم؛ ولی…

سرش را به سوی مونا چرخاند.

– واقعا مطمئنی که همچین چیزی… فقط تهمته؟

مونا بی آنکه خمی به ابرو بیاورد، به لبخندِ کم جانش، کمی قوت بخشید.

– من از بچگی ماهان رو می‌شناسم. بیست سال به پای هم نشستیم؛ چطور بهش شک داشته باشم؟ انقدری می‌شناسمش که بدونم اهل این کارها نیست!

این مطلب از دست ندهید!
دانلود رمان هرگز به صورت pdf از ملیکا ملازاده
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: مهلکه
  • ژانر: عاشقانه، تراژدی، جنایی
  • نویسنده: masoo‌،masoomeh.E
  • طراح کاور: Roshana
  • منبع تایپ: انجمن نودهشتیا
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98iiia.ir/?p=2090
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • ماه تی تی
    19 مارس 2022 | 03:44

    این داستان فوق العاده عالی و خوندنی حاصل همکاری دو نویسنده ی جذاب و خوش قلممون دو معصومه ی عزیز پیشنهاد می کنم شما هم حتما بخونید🤩😎

  • Beretta
    19 مارس 2022 | 22:41

    یک کلام، محشررر. ترکیب قلم دو تا از بهتریناااا.

  • Ghazal
    26 مارس 2022 | 09:01

    عالییییی😎👌🔥

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

<> DMCA.com Protection Status
درباره سایت
نودهشتیا در سال 89 شروع به کار کرده نودهشتیا همیشه در تلاش بوده بهترین رمان هارو برای شما تقدیم کند برای حمایت از نودهشتیا تو گوگل با سرچ دانلود رمان وارد نودهشتیا شوید.
آخرین نظرات
  • زهرااین رمان یکی از بهترین رمان هایی بود خوندم هیچ جا شبیهش پیدا نمیشه...
  • راحلهسلام.فصل دوم کی اماده میشه؟داستان قشنگیه...
  • یارایکی به من بگه لینک دانلود کدوم گوریه؟...
  • آلمارمان جذابیه منتظرش بودم...
  • الیبهترین رمانی بود که خوندم لطفا سریعتر فصل دومشو بزارید...
  • رهاخیلی عالی...
  • مریماسم جلد دومش چیه؟...
  • lvdlعالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ترین رمانی بود که خ...
  • دلیبعد از اینهمه وقت رمان خوندن تازه فهمیدم قلم خوووب یعنی چی فک کنم سخت ترین کار پ...
  • ALBAهنوز نخوندم ولی به نظرم خوبه :)...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود pdf رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.